گفتوگو با 3 اعدامی؛ آنانی که در خط پایان دنیا هستند
از مجازاتی که برایت در نظر گرفته شده خبر داری؟
بله، اما مرتکب هیچ خلافی نشدهام! چراکه شاکیها با میل خودشان به خانه میآمدند اما به دلیل اینکه پولدار بودم و برایشان خوب خرج میکردم، دوست داشتند با آنها ازدواج کنم اما وقتی به خواستهشان نرسیدند برایم پاپوش درست کردند.
چرا به این خط کشیده شدی؟
به خاطر چشم و همچشمی با دوستانم و تفکرات غلط.
آیا از اینکه اینجا هستی پشیمانی؟
بله، از اینکه به نصیحتهای والدینم گوش نداده و زودتر ازدواج نکردم پشیمانم و افسوس میخورم، چراکه من در یک خانواده بسیار خونگرم و بامحبت بزرگ شدم و از بچگی عاشق پدر و مادرم بودم.
بهترین دوران زندگیات؟
بهترین دوران و شیرینترین تجربیات زندگیام، باور کنید دوران سه ساله زندان. من در این مدت شاید به اندازه سه هزار سال فکر کردم و از اینکه راه بهتری برای ادامه زندگی مناسب انتخاب نکرده و به نصیحتهای والدینم بیتوجه بودم و پشیمانم.
از اعدام نمیترسی؟
چرا اما بیشتر نگران خانوادهام هستم چون میدانم که با اجرای حکمم آنها سرافکندهتر میشوند. فکر اینکه آنها چگونه باید این همه عذاب و سختی را تحمل کنند دیوانهام کرده و نمیدانم چه کنم!
ای کاش از خانواده دور نبودم
نام: رحمتالله
سن: 27 سال
متهم که ساکن بابلسر است درباره زندگیاش میگوید: «پدرم مغازهدار است و من نیز فرزند دوم یک خانواده شش نفری هستم. وی با اشاره به دوران نوجوانیاش گفت: وقتی
17 ساله بودم با آنکه در خانه به من محبت بسیار میشد، از اینکه از پدرم پول توجیبی بگیرم بسیار بیزار بودم و زجر میکشیدم به همین خاطر برای به دست آوردن استقلال مالی از روستا به بابلسر آمدم و در یک نمایشگاه خودرو کاری برای خودم دست و پا کردم.
در همان زمان هم درس میخواندم. طی سه سال تقریباً به استقلال مالی موردنظرم رسیدم و برای خود یک خودرو زانتیا خریدم و بدون اطلاع خانوادهام نیز خانهای اجاره کردم. با این حال به دلیل آنکه از مادرم بسیار حساب میبردم همهچیز را مخفی کرده بودم.
فکر میکنی چرا اینگونه گرفتار شدی؟
من نتوانستم خودم را با فرهنگ شهرنشینی تطبیق بدهم چراکه عقدههای زیادی در وجودم بود. برای آنکه از دیگران کم نیاورم سعی میکردم مثل بقیه رفتار کنم. ضمن اینکه فکر میکنم اگر اینقدر از خانوادهام دور نبودم و زودتر ازدواج میکردم چنین سرنوشتی نداشتم.
می خواستم از دیگران عقب نمانم
نام: امیرحسین
سن: 33 سال.
او که مجرد، اهل فریدونکنار و ساکن بابلسر است فرزند آخر یک خانواده هشت نفری است. خودش میگوید: «پدرم تاجر بود و من هم پس از دیپلم در مغازه پدرم کار میکردم تا اینکه بطور اتفاقی با امیرعلی آشنا شدم.»
علت دوستیات با دختران و ارتباط با آنها چه بود؟
عوامل محیطی و اجتماعی، چون زمانی که میدیدم پسران همسن و سالم در شهرکهای ویلایی اطراف شهر با دختران به راحتی ارتباط دارند، میخواستم از آنها عقب نمانم. به هر صورت من دختران را مقصر اصلی این ماجرا میدانم چراکه ما چهره خوبی داشتیم و خوب هم برایشان پول خرج میکردیم. آنها هم فریب ظاهر ما را میخوردند و به راحتی با ما دوست میشدند.
از بدترین دوران زندگیات بگو.
بدترین زمان زندگیام، سه سال زندان و دوری از خانواده و دوستانم است چون من بسیار نازپرورده خانواده بخصوص پدرم بودم و از نظر مالی هیچ کم و کسری نداشتم. حالا هم نگرانم که بعد از اعدامم چه بر سر خانوادهام میآید و از اینکه به نصیحتهای پدرم گوش ندادم بسیار پشیمانم! اما افسوس که پشیمانی سودی ندارد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
چراگ?اه عفونی نگران زندگیتان ?باشید نوش جان آی ایران
کود گاوی ?ه بازار?اب جارو برق?اومد در خونمون رو زد؛ تا در رو با
یک دیدگاه بگذارید حاصل عمر گابریل گارسیا مارکز در 15 جمله clip
نکته شغلی که کسی بهم نگفت یادداشتهای سروش روحبخش دهه اول کار کر
زندگی یعنی چه
امتحان شفاهی فیزیک در دانشگاه
امتحان شفاهی فیزیک در دانشگاه
]چه میشود اگر یک مگس بیفتد توی یک فنجا ن قهوه > What happens i
>> آشتی با خود، آغاز زندگی ست >> >> >> همان
چاقترین زن دنیا + عکس سارا ماسی دارای دو فرزند با 33 سال سن با د
تصاویر/ پرواز زیبای طاووس
اقدام خلاف شرع درسطح شهربامجوزشهرداری پایتخت
فساددرشوراهای شهرباسرعت اغازشد
اعلام کاندیداتوری شورای شهر
[همه عناوین(3811)][عناوین آرشیوشده]