سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون دهقانان انبار هنگام رفتن امام به شام او را دیدند ، براى وى پیاده شدند و پیشاپیش دویدند . فرمود : ] این چه کار بود که کردید ؟ [ گفتند : عادتى است که داریم و بدان امیران خود را بزرگ مى‏شماریم . فرمود : ] به خدا که امیران شما از این کار سودى نبردند ، و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج مى‏افکنید و در آخرتتان بدبخت مى‏گردید . و چه زیانبار است رنجى که کیفر در پى آن است ، و چه سودمند است آسایشى که با آن از آتش امان است . [نهج البلاغه]
 
شنبه 86 مرداد 13 , ساعت 2:40 صبح

در پی رحلت استاد اخلاق و عرفان، آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس، «بازتاب» دو نامه پرمغز اخلاقی و یک نامه شخصی که حاکی از اوج تواضع و محبت و لطف ایشان نسبت به شاگردانشان است، منتشر می‌کند.
متن این نامه‌ها توسط استاد سیدعباس قائم‌مقامی، از شاگردان نزدیک ایشان، در اختیار «بازتاب» قرار گرفته است.

وی در توضیحی در این‌باره می‌نویسد: اینجانب در دوران طلبگی توفیق بسیار اندکی برای سفرهای تبلیغی که معمول طلاب است، داشته‌ام و مجموع آنها از سه، چهار مورد تجاوز نمی‌کند. در این سفرها که از فیض درک استاد حق‌شناس محروم بودم، لطف و محبت استاد اما، شامل حالم بود و با نامه، از فیض وجودش بهره‌مند می‌شدم. این دونامه که با ادبیات خاص ایشان انشا شده است، یادگار همان ایام می‌باشد.

در یکی از این نامه‌ها، استاد به مقتضای حال، یادآور می‌شود که در مواجهه با مردم، هرچند که گنهکار باشند، باید از در رحمت و محبت وارد شد، نه از راه قهر و خشونت. شیوه‌ای که ایشان خود با آن، هزاران جان را تسخیر و با عشق الهی آشنا نمود.

گفتنی است، اصل این نامه‌ها سال‌ها پیش در سایت مربوط به اینجانب آمده است و هم‌اینک مقارن با ایام رحلت آن عزیز، که به گونه‌ای تأمل‌برانگیز با ماه مبارک رجب و ایام البیض ـ که استاد آن را از مهم‌ترین ایام سلوکی عارفان می‌دانست ـ همراه شده است، به درخواست برخی دوستان، با این توضیح تقدیم علاقمندان می‌گردد.

متن نامه شخصی ایشان، به این شرح است:
سخت‌تر از مرگ!!
در تابستان 1368 توفیق همسفری با استاد حق‌شناس به ارض اقدس رضوی (تعبیری که معمولا ایشان برای مشهد به کار می‌بردند) را داشتم. استاد چند روز زودتر از من بازمی‌گشتند. او که کانون عاطفه و محبت بود با این کمترین که هماره میهمان لطف و محبت خاصش بود، قرار گذاشت تا پیش از رفتن، دیدار وداع داشته باشیم و من که به حرم مشرف شده بودم، دیر به سر قرار رسیدم و استاد بزرگوارانه مدتی در سالن هتل منتظر ماند و آنگاه که از دیدار مأیوس گشت و باید برای رسیدن به پرواز حرکت می‌کرد، یادداشت محبت‌آمیزی را نزد دفتر هتل گذارد. هرچند در آخرین لحظه، توفیق دیدار را یافتم اما آن مکتوب شیرین برایم به یادگار ماند. مکتوبی که این روزها مضمون آن را بارها نجوا می‌کنم:

بسمه‌تعالی شانه
«یقولون ان الموت صعب و انما مفارقة الاحباب والله اصعب» (می‌گویند مرگ سخت است اما به خدا قسم جدایی دوستان سخت‌تر است).

و قال الحسن (ع): «ابکی لخصلتین فراق الاحبة و هول المطلع» (امام حسن فرمود: برای دو چیز می‌گریم؛ دوری از دوستان و لحظه جان دادن).

قرار ما با شما ساعت چهار بود ولیکن تا 20 دقیقه به پنج منتظر ماندم.
ملتمس دعا هستم وبه رفقا سلام برسانید.
عبدالکریم



لیست کل یادداشت های این وبلاگ