شنبه 86 مرداد 13 , ساعت 2:40 صبح
با دوچرخه سرکار بروید
آقای الهام، که بر خلاف شایعات با حفظ سمت به سرمربیگری تیم ملی منصوب نشده و فقط سخنگو و وزیر و رئیس و عضو همان جاهایی هست که بود، در جلسهای که با سمت سخنگوی دولت در آن حضور داشت، پیشنهاد داد: مردم با دوچرخه به سرکار خود بروند.
بنا بر نظر کارشناسی کارشناس امور دوچرخهسواری «دوربرگردان»، در صورت عملی شدن این طرح، موارد زیر استثنا هستند:
1ـ مقامات دولتی، چون به رغم اینکه همه مقامات دولتی، انسانهایی افتاده و ساده زیستند و دلشان تالاپ تالاپ برای دوچرخهسواری میتپد، از لحاظ امنیتی درست نیست که آنها و سه محافظ و راننده و اسکورتهایشان سوار دوچرخه شوند.
2ـ مدیران دولتی، به خاطر اینکه این بندههای خدا، هر لحظه از وقتشان در راه خدمت به خدا و ایضا روغنکاری چرخهای صنعت در جهت رسیدن به قلههای افتخار میگذرد و قاعدتا هیچ ایرانی شریفی دلش رضا نیست که وقت این بندههای خدا و راننده هایشان با دوچرخهسواری تلف شود، به خصوص اگر این مدیران، همسطح مدیر عامل 27 ساله پارس خودرو باشند.
3ـ بانوان، چراکه بسیاری معتقدند که این کار با شئونات اسلامی و ارزشهای جمهوری اسلامی همخوانی ندارد، مگر اینکه یا در خیابانها حضور مردان ممنوع شود و یا اینکه دوچرخههایی ساخته شود که در هنگام راندن، هیچ کدام از اعضای راننده (به جز گردی صورت و دستها تا مچ) دیده نشود. و البته چنین چرخی خدا هم نیافرید!
4ـ پرسنل نظامی و انتظامی، چون که بدیهی است نیروی انتظامی باید وسایل نقلیه «کاردرست» داشته باشد و بدیهیتر است که نیروی نظامی باید الگانسهای دست دوم نیروی انتظامی را بخرد.
5ـ معلمان، چرا که برخی از آنها همین طوری هم منتظر بهانه هستند که سر کلاسها نروند و دولت را فلج کنند، وای به وقتی که ملزم به دوچرخه هم بشوند.
6ـ رانندگان وسایل نقلیه، چون دِ آخه مگه میشه پرسنل وسایل نقلیه سوار دوچرخه بشن؟ یه چی میگی آ!
7ـ پزشکان و پرسنل امدادی، به خاطر اینکه با جان مردم بازی میکنند.
8ـ قضات و پرسنل دادگستری، ایضا.
9ـ خبرنگاران، چون...
10ـ ...
....
به همین دلیل مشاهده میشود که هماکنون هم به جز موارد مذکور و نامذکور فوق، بقیه با دوچرخه سرکار میروند و خواهند رفت، بنابراین جای نگرانی برای سخنگوی محترم نبوده، میتوانند به جای این قبیل پیشنهادات، به سایر وظایف خود بپردازند. خیال راحت: مردم در هر صورت سرکار میروند!
حرفنامه نشوید
مشاور مطبوعاتی جوانفکر رئیسجمهور گفت: «روزنامههای ما تبدیل به حرفنامه شدهاند» و رهنمود داد: «روزنامهها نباید بخش عمده کارشان را بر روی حرفها بگذارند».
ضمن تقدیر و تشکر از ایشان، میخواستم بپرسم ما روزنامهنگارها عمده کارمان را بر روی چی بگذاریم؟
1ـ روی عکس؟ این را که میگویید مونتاژ شده است و گزینشی.
2ـ روی فیلم؟ این را هم که میگویید حاصل مونتاژ و تروکاژ است.
3ـ روی نوشته؟ ای آقا! وقتی وزارتخانهتان فکس رسمیاش را پس میگیرد، روی کدام نوشته میتوان استناد کرد؟
4ـ روی آمار و ارقام؟ آمار و ارقام خودتان که دم خروسازیون است. آمار و ارقام واقعی که جزو اسناد طبقه بندی است و به دست ما نمیرسد. بقیه هم که کار دشمنان داخلی و خارجی است.
5ـ روی وعدهها؟ ای آقا چه حرفها!... کی بود میگفت سفره و نفت و یک چیزی توی این مایهها؟
6ـ روی قانون؟ کو؟ کدام قانون؟
ضمنا 40 نماینده به رئیسجمهور برای فشار دولت بر سایتها و رسانههای مستقل اعتراض کردند.
اگر میدانستم
افروغ، یکی از بزرگترین مدافعان احمدینژاد در دوران انتخابات گفت: «من هم در مرحله اول و هم درمرحله دوم به احمدینژاد رأی دادم، اما اگر شناخت فعلی را از ایشان داشتم، به هیچ وجه رأی نمیدادم».
گزینه درست کدام است؟
الف) قربونت برم، اول بشناس، بعد رأی بده.
ب) فدات شم، اول بشناس، بعد به دیگران بگو به کی رأی بدهند.
پ) دورت بگردم، اول بشناس، بعد نطقهای آتشین در دفاع از شناسه بکن.
ت) بمیرم برات، چی میکشی!
قصه کسی که میخواست از حقوق متهمها دفاع کند
یکی بود یکی نبود. یک نفری بود که خیلی دلش برای حقوق متهمها میسوخت. این آدم یک روز تصمیم گرفت که از حقوق متهمها دفاع کند، این بود که مثل آدمهای عاقل رفت از ...* پرسید آیا من میتوانم از حقوق متهمها دفاع کنم؟ مشکلی نیست؟
جوابش دادند، چی از این بهتر! خدا خیرت بدهد، ولی مواظب باش دفاع از حقوق متهمها به دفاع از حقوق خودت ختم نشود که میفهمیم که از اول قصدت کلک زدن بوده و آنوقت، وای به حالت.
طرف گفت: چه حرف ها! اگر من یک وقت خواستم از خودم به جای متهمها دفاع کنم، من را از لنگ دار بزنید.
بعد هم رفت سراغ متهمها.
اول از همه یک سری خبرنگار را دید که متهم شدهاند و از آنها شروع کرد. اما تا خواست حرفی بزند، فهمید که آنها اعتراف کردهاند که چمدانهای دلار آمریکایی را میگرفتهاند تا انتقاد کنند. این بود که حرفش را خورد و راهش را کشید و رفت. رفت و رفت تا رسید به یک سری متهم اقتصادی و شروع کرد به دفاع از حقوق آنها. اما هنوز چند کلامی بیشتر نگفته بود که دید ...** میگویند ای فاسد! معلوم شد دستت با این رانتخوارها و رشوه بگیرها توی یک کاسه است، والا چرا از بین این همه متهم بدبخت، سراغ این شکمگندهها آمدهای؟ همین شماهایید که نمیگذارید با مفاسد اقتصادی و عوامل تورم و گرانی برخورد شود... .
این بود که طرف از صرافتش افتاد و رفت سراغ متهمهای بعدی.
بعدیها یک عده نویسنده و شاعر و نقاش و مترجم و اهل فرهنگ بودند. طرف با خودش فکر کرد باید حتما از حقوق اینها دفاع کند، اما تا خواست این کار را بکند ... گفتند ای بابا این همه آدم بدبخت و بیچاره توی زندانها و دادگاهها سرگردانند، چرا همه دنیا فقط این پنجاه شصت نفر را میبیند؟ طرف یک نگاهی به دور و بر کرد و دید انگار حق با معترضین است. بنابراین راهش را گرفت و رفت سراغ بعدیها.
اینها تعدادی دختر و پسر جوان بودند که علاوه بر این اتهام، به خاطر مدل مو و لباس هایشان هم گرفتار بودند. طرف گریههای آنها را که دید، دلش سوخت و خواست از آنها دفاع کند. اما تا گفت که اینها را ببخشید و اگر هم نمیبخشید این کارها را نکنید، مشخص شد که خودش هم جزو همانهاست و نوک کاکلش را چیدند. بعد از دادن تعهد و اعتراف به اینکه این کارها را از روی غفلت در جهت رواج فرهنگ مبتذل غرب کرده، آزاد شد و تصمیم گرفت یک راست برود خانهاش.
توی محل که رسید، دید شلوغ پلوغ است و وقتی رفت جلوتر، دید روی سر چند نفر کلاه بوقی گذاشتهاند و لوله آفتابه کردهاند توی دهنشان و با پس گردنی توی خیابان میچرخانند. یک سبک و سنگینی کرد و دید انگار حقوق این بدبختها از همه بیشتر قابل دفاع است. این بود که رفت سراغ ...*** و گفت: ببخشید برادرها بهتر نیست کمی آرامتر... که پس گردنش را گرفتند و به جرم حمایت از اراذل و اوباش بردندش جایی که عرب معمولا نی میاندازد. طرف هم که قول و قرار کرده بود که هیچ وقت از خودش دفاع نکند، لام تا کام حرف نزد و چون سکوت هم علامت رضاست، در نتیجه همه اتهامات را پذیرفت. فاتحه!
دستانداز
شما که خاطرتان نیست احتمالا، ولی خودم خوب به خاطر دارم که در نشریه دانشجویی «آذر» یک مدتی طنز مینوشتم. خدا را شکر آن دوره دانشجوییِ من و عمار و فؤاد، از برکات حضور آیتالله عمید زنجانی در جاهای دیگری استفاده میشد. ایشان اخیرا فرمودهاند: «در نشریات دانشجویی نباید از ادبیات هجو، طنز و... استفاده شود؛ چراکه محیط دانشگاهی پذیرای اینگونه ادبیات نیست و با این امور برخورد میکند. مخاطبان محیطهای دانشگاهی آگاه هستند و باید مطابق با خواستههای آنان مطالب انتشار داده شود».
آقای الهام، که بر خلاف شایعات با حفظ سمت به سرمربیگری تیم ملی منصوب نشده و فقط سخنگو و وزیر و رئیس و عضو همان جاهایی هست که بود، در جلسهای که با سمت سخنگوی دولت در آن حضور داشت، پیشنهاد داد: مردم با دوچرخه به سرکار خود بروند.
بنا بر نظر کارشناسی کارشناس امور دوچرخهسواری «دوربرگردان»، در صورت عملی شدن این طرح، موارد زیر استثنا هستند:
1ـ مقامات دولتی، چون به رغم اینکه همه مقامات دولتی، انسانهایی افتاده و ساده زیستند و دلشان تالاپ تالاپ برای دوچرخهسواری میتپد، از لحاظ امنیتی درست نیست که آنها و سه محافظ و راننده و اسکورتهایشان سوار دوچرخه شوند.
2ـ مدیران دولتی، به خاطر اینکه این بندههای خدا، هر لحظه از وقتشان در راه خدمت به خدا و ایضا روغنکاری چرخهای صنعت در جهت رسیدن به قلههای افتخار میگذرد و قاعدتا هیچ ایرانی شریفی دلش رضا نیست که وقت این بندههای خدا و راننده هایشان با دوچرخهسواری تلف شود، به خصوص اگر این مدیران، همسطح مدیر عامل 27 ساله پارس خودرو باشند.
3ـ بانوان، چراکه بسیاری معتقدند که این کار با شئونات اسلامی و ارزشهای جمهوری اسلامی همخوانی ندارد، مگر اینکه یا در خیابانها حضور مردان ممنوع شود و یا اینکه دوچرخههایی ساخته شود که در هنگام راندن، هیچ کدام از اعضای راننده (به جز گردی صورت و دستها تا مچ) دیده نشود. و البته چنین چرخی خدا هم نیافرید!
4ـ پرسنل نظامی و انتظامی، چون که بدیهی است نیروی انتظامی باید وسایل نقلیه «کاردرست» داشته باشد و بدیهیتر است که نیروی نظامی باید الگانسهای دست دوم نیروی انتظامی را بخرد.
5ـ معلمان، چرا که برخی از آنها همین طوری هم منتظر بهانه هستند که سر کلاسها نروند و دولت را فلج کنند، وای به وقتی که ملزم به دوچرخه هم بشوند.
6ـ رانندگان وسایل نقلیه، چون دِ آخه مگه میشه پرسنل وسایل نقلیه سوار دوچرخه بشن؟ یه چی میگی آ!
7ـ پزشکان و پرسنل امدادی، به خاطر اینکه با جان مردم بازی میکنند.
8ـ قضات و پرسنل دادگستری، ایضا.
9ـ خبرنگاران، چون...
10ـ ...
....
به همین دلیل مشاهده میشود که هماکنون هم به جز موارد مذکور و نامذکور فوق، بقیه با دوچرخه سرکار میروند و خواهند رفت، بنابراین جای نگرانی برای سخنگوی محترم نبوده، میتوانند به جای این قبیل پیشنهادات، به سایر وظایف خود بپردازند. خیال راحت: مردم در هر صورت سرکار میروند!
حرفنامه نشوید
مشاور مطبوعاتی جوانفکر رئیسجمهور گفت: «روزنامههای ما تبدیل به حرفنامه شدهاند» و رهنمود داد: «روزنامهها نباید بخش عمده کارشان را بر روی حرفها بگذارند».
ضمن تقدیر و تشکر از ایشان، میخواستم بپرسم ما روزنامهنگارها عمده کارمان را بر روی چی بگذاریم؟
1ـ روی عکس؟ این را که میگویید مونتاژ شده است و گزینشی.
2ـ روی فیلم؟ این را هم که میگویید حاصل مونتاژ و تروکاژ است.
3ـ روی نوشته؟ ای آقا! وقتی وزارتخانهتان فکس رسمیاش را پس میگیرد، روی کدام نوشته میتوان استناد کرد؟
4ـ روی آمار و ارقام؟ آمار و ارقام خودتان که دم خروسازیون است. آمار و ارقام واقعی که جزو اسناد طبقه بندی است و به دست ما نمیرسد. بقیه هم که کار دشمنان داخلی و خارجی است.
5ـ روی وعدهها؟ ای آقا چه حرفها!... کی بود میگفت سفره و نفت و یک چیزی توی این مایهها؟
6ـ روی قانون؟ کو؟ کدام قانون؟
ضمنا 40 نماینده به رئیسجمهور برای فشار دولت بر سایتها و رسانههای مستقل اعتراض کردند.
اگر میدانستم
افروغ، یکی از بزرگترین مدافعان احمدینژاد در دوران انتخابات گفت: «من هم در مرحله اول و هم درمرحله دوم به احمدینژاد رأی دادم، اما اگر شناخت فعلی را از ایشان داشتم، به هیچ وجه رأی نمیدادم».
گزینه درست کدام است؟
الف) قربونت برم، اول بشناس، بعد رأی بده.
ب) فدات شم، اول بشناس، بعد به دیگران بگو به کی رأی بدهند.
پ) دورت بگردم، اول بشناس، بعد نطقهای آتشین در دفاع از شناسه بکن.
ت) بمیرم برات، چی میکشی!
قصه کسی که میخواست از حقوق متهمها دفاع کند
یکی بود یکی نبود. یک نفری بود که خیلی دلش برای حقوق متهمها میسوخت. این آدم یک روز تصمیم گرفت که از حقوق متهمها دفاع کند، این بود که مثل آدمهای عاقل رفت از ...* پرسید آیا من میتوانم از حقوق متهمها دفاع کنم؟ مشکلی نیست؟
جوابش دادند، چی از این بهتر! خدا خیرت بدهد، ولی مواظب باش دفاع از حقوق متهمها به دفاع از حقوق خودت ختم نشود که میفهمیم که از اول قصدت کلک زدن بوده و آنوقت، وای به حالت.
طرف گفت: چه حرف ها! اگر من یک وقت خواستم از خودم به جای متهمها دفاع کنم، من را از لنگ دار بزنید.
بعد هم رفت سراغ متهمها.
اول از همه یک سری خبرنگار را دید که متهم شدهاند و از آنها شروع کرد. اما تا خواست حرفی بزند، فهمید که آنها اعتراف کردهاند که چمدانهای دلار آمریکایی را میگرفتهاند تا انتقاد کنند. این بود که حرفش را خورد و راهش را کشید و رفت. رفت و رفت تا رسید به یک سری متهم اقتصادی و شروع کرد به دفاع از حقوق آنها. اما هنوز چند کلامی بیشتر نگفته بود که دید ...** میگویند ای فاسد! معلوم شد دستت با این رانتخوارها و رشوه بگیرها توی یک کاسه است، والا چرا از بین این همه متهم بدبخت، سراغ این شکمگندهها آمدهای؟ همین شماهایید که نمیگذارید با مفاسد اقتصادی و عوامل تورم و گرانی برخورد شود... .
این بود که طرف از صرافتش افتاد و رفت سراغ متهمهای بعدی.
بعدیها یک عده نویسنده و شاعر و نقاش و مترجم و اهل فرهنگ بودند. طرف با خودش فکر کرد باید حتما از حقوق اینها دفاع کند، اما تا خواست این کار را بکند ... گفتند ای بابا این همه آدم بدبخت و بیچاره توی زندانها و دادگاهها سرگردانند، چرا همه دنیا فقط این پنجاه شصت نفر را میبیند؟ طرف یک نگاهی به دور و بر کرد و دید انگار حق با معترضین است. بنابراین راهش را گرفت و رفت سراغ بعدیها.
اینها تعدادی دختر و پسر جوان بودند که علاوه بر این اتهام، به خاطر مدل مو و لباس هایشان هم گرفتار بودند. طرف گریههای آنها را که دید، دلش سوخت و خواست از آنها دفاع کند. اما تا گفت که اینها را ببخشید و اگر هم نمیبخشید این کارها را نکنید، مشخص شد که خودش هم جزو همانهاست و نوک کاکلش را چیدند. بعد از دادن تعهد و اعتراف به اینکه این کارها را از روی غفلت در جهت رواج فرهنگ مبتذل غرب کرده، آزاد شد و تصمیم گرفت یک راست برود خانهاش.
توی محل که رسید، دید شلوغ پلوغ است و وقتی رفت جلوتر، دید روی سر چند نفر کلاه بوقی گذاشتهاند و لوله آفتابه کردهاند توی دهنشان و با پس گردنی توی خیابان میچرخانند. یک سبک و سنگینی کرد و دید انگار حقوق این بدبختها از همه بیشتر قابل دفاع است. این بود که رفت سراغ ...*** و گفت: ببخشید برادرها بهتر نیست کمی آرامتر... که پس گردنش را گرفتند و به جرم حمایت از اراذل و اوباش بردندش جایی که عرب معمولا نی میاندازد. طرف هم که قول و قرار کرده بود که هیچ وقت از خودش دفاع نکند، لام تا کام حرف نزد و چون سکوت هم علامت رضاست، در نتیجه همه اتهامات را پذیرفت. فاتحه!
دستانداز
شما که خاطرتان نیست احتمالا، ولی خودم خوب به خاطر دارم که در نشریه دانشجویی «آذر» یک مدتی طنز مینوشتم. خدا را شکر آن دوره دانشجوییِ من و عمار و فؤاد، از برکات حضور آیتالله عمید زنجانی در جاهای دیگری استفاده میشد. ایشان اخیرا فرمودهاند: «در نشریات دانشجویی نباید از ادبیات هجو، طنز و... استفاده شود؛ چراکه محیط دانشگاهی پذیرای اینگونه ادبیات نیست و با این امور برخورد میکند. مخاطبان محیطهای دانشگاهی آگاه هستند و باید مطابق با خواستههای آنان مطالب انتشار داده شود».
نوشته شده توسط حسن حسنی | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لیاقت هر ملتی به حاکمان آن است ایا این جمله صحیح است؟
چراگ?اه عفونی نگران زندگیتان ?باشید نوش جان آی ایران
کود گاوی ?ه بازار?اب جارو برق?اومد در خونمون رو زد؛ تا در رو با
یک دیدگاه بگذارید حاصل عمر گابریل گارسیا مارکز در 15 جمله clip
نکته شغلی که کسی بهم نگفت یادداشتهای سروش روحبخش دهه اول کار کر
زندگی یعنی چه
امتحان شفاهی فیزیک در دانشگاه
امتحان شفاهی فیزیک در دانشگاه
]چه میشود اگر یک مگس بیفتد توی یک فنجا ن قهوه > What happens i
>> آشتی با خود، آغاز زندگی ست >> >> >> همان
چاقترین زن دنیا + عکس سارا ماسی دارای دو فرزند با 33 سال سن با د
تصاویر/ پرواز زیبای طاووس
اقدام خلاف شرع درسطح شهربامجوزشهرداری پایتخت
فساددرشوراهای شهرباسرعت اغازشد
اعلام کاندیداتوری شورای شهر
[همه عناوین(3811)][عناوین آرشیوشده]
چراگ?اه عفونی نگران زندگیتان ?باشید نوش جان آی ایران
کود گاوی ?ه بازار?اب جارو برق?اومد در خونمون رو زد؛ تا در رو با
یک دیدگاه بگذارید حاصل عمر گابریل گارسیا مارکز در 15 جمله clip
نکته شغلی که کسی بهم نگفت یادداشتهای سروش روحبخش دهه اول کار کر
زندگی یعنی چه
امتحان شفاهی فیزیک در دانشگاه
امتحان شفاهی فیزیک در دانشگاه
]چه میشود اگر یک مگس بیفتد توی یک فنجا ن قهوه > What happens i
>> آشتی با خود، آغاز زندگی ست >> >> >> همان
چاقترین زن دنیا + عکس سارا ماسی دارای دو فرزند با 33 سال سن با د
تصاویر/ پرواز زیبای طاووس
اقدام خلاف شرع درسطح شهربامجوزشهرداری پایتخت
فساددرشوراهای شهرباسرعت اغازشد
اعلام کاندیداتوری شورای شهر
[همه عناوین(3811)][عناوین آرشیوشده]