بهترینِ برادران، کسی است که در به جای آوردن خیرْ برترین یاور، در نیکیْ عامل ترین و نسبت به مصاحبانْ ملایم ترینِ ایشان است . [امام علی علیه السلام]
 
سه شنبه 90 شهریور 1 , ساعت 2:10 صبح
علیرضا مخبر دزفولی
خدا قسمت همه کند؛ چند سالی است به لطف خدا و عنایت امام رئوف حضرت علی ابن موسی الرضا ـ روحی له الفداء ـ توفیق دارم سالی چند بار به زیارت مرکز و مدار ولایت ایران اسلامی و پایتخت معنوی این مرز و بوم آسمانی بشتابم و از بارگاه منور رضوی نیرو بگیرم و دل سیاهم را در چشمه نورانی و زلال حرم ملک پاسبان ضامن آهو شستشو دهم.

حقیقتا چیزی که به شدت آزار دهنده و تحمل ناشدنی به نظر می‌رسد، این است که زوار امام رضا سی سال است، مشکلاتشان به همان صورت باقی است و انگار نه انگار که همه مسئولین خراسان رضوی، وظیفه اولشان خدمات‌رسانی و فراهم آوردن زمینه‌های ابتدایی برای رفاه زوار بی شماری است که به این شهر مقدس می‌آیند و با خود برکت معنوی و البته مادی بی شماری می‌آورند و انتظار دارند که هر سال با این نذورات انبوه و اعتبارات دولتی قابل توجه، مشکلی از مشکلات خود را رفع شده ببینند.

و دریغ از برآورده شدن این آرزوها! مرکز این شهر مقدس و خیابانی که به نام مبارک امام رضا مزین است، به همان وضع گذشته، دل زوار را به درد می‌آورد و ترافیک و تنگی راه و بی نظمی و آلودگی ناشی از حجم متراکم خودروها و بی انصافی و رفتار بسیاری از رانندگان محلی، اعصاب زوار حرم رضوی را به هم می‌ریزد.

در سفر اخیر که نزدیک ده روز قبل به مشهد مقدس داشتم، متأسفانه بر خلاف دیگر سفرهایم، محل اقامتم از حرم مطهر فاصله زیادی داشت. روز اول با تاکسی سرویس، رهسپار حرم شدم، نزدیک پانزده دقیقه تا میدان برق در راه بودم، ولی حد فاصل میدان برق تا حرم مطهر را که در صورت نبود ترافیک و مدیریت درست شهری، باید در پنج دقیقه می‌رفتیم، با همان بی نظمی و عدم مدیریت سی ساله در ترافیک و دود کشنده خودروها و رانندگی‌های عجیب و غریب رانندگان بی ملاحظه، نزدیک به یک ساعت تمام رفتیم و نماز جماعت را از دست دادم!

روز بعد، یکی از مسئولین هتل پیشنهاد کرد که مسیر را با اتوبوس بروم تا وقت کمتری در ترافیک تلف شود. همین کار را کردم. در تراکم مسافر و ایستاده و در حالی که بارها توسط مسافرین لگدکوب شدم، مسیر را به شوق زیارت مولای غریبم رفتم... در حالی که در گرمای ناشی از هوای مشهد و تراکم مسافران اتوبوس هم بدون کولر بود و در جای خود، محل بحث است که آیا دست کم اتوبوس‌های مسیرهای منتهی به حرم مطهر هزینه زیادی دارد که همه دارای کولر باشند ؟!... به هر زحمتی بود، خدا کمک کرد و به نماز جماعت ظهر و عصر رسیدم. خوشحال از این فتح الفتوح! عصر هم سوار اتوبوس شدم و برای رسیدن به نماز جماعت مغرب و عشا، رهسپار حرم شدم. نماز تمام شد و به سرعت خودم را به ایستگاه اتوبوس که درست وسط بلوار است، رساندم؛ ایستگاهی که جای ایستادن و محل انتظار مسافرانش هم آن قدر کوچک است که انبوه زوار از حرم آمده در معرض خطر تصادف خودروهای عبوری هستند و وسط خیابان با همان بی نظمی زشت گذشته، در هم پیچ می‌خورند!

اتوبوس‌ها یکی یکی می‌آیند، ولی در کمال تعجب تا به مسافران می‌رسند، گاز می‌دهند و دود سیاه و خفه کننده ده‌ها اتوبوس یک راست می‌رود در ریه زوار امام رضا از کودک و نوزاد گرفته تا جوان و میانسال و کهنسالانی که سرفه می‌کنند و جلوی دهان و بینی‌شان را با هر چه که دم دستشان است، گرفته اند... اتوبوس‌ها توقف نمی کنند... مردم به در اتوبوس‌ها می‌کوبند و بعضی راننده‌ها با صدای بلند به زوار امام رئوف توهین می‌کنند و می‌گویند ...ها به در نزنید!

من با حیرانی و تعجب به سراغ پلیس می‌روم و از او می‌پرسم: سرکار، این اتوبوس‌ها چرا نمی مانند و چرا مردم علاف اینجا مانده اند و کسی به فریادشان نمی رسد؟! با خونسردی می‌گوید: وقت کار اتوبوس‌ها تا ساعت 9 شب است و الان مسافر سوار نمی کنند. موهایم سیخ می‌شود... وقت کارشان تا 9 شب است؟!...مگر حرم منور رضوی با میلیون‌ها زایر عاشق از ساعت 9 شب تعطیل می‌شود که اتوبوسرانی تعطیل می‌شود؟! پس زوار امام رضا که برای فریضه مغرب و عشا به حرم می‌آیند، چگونه باید برگردند به محل اسکانشان؟! تو را به خدا خنده دار نه، گریه آور نیست، این مدیریت در کلان شهری مثل مشهد مقدس؟!

با خودم زمزمه می‌کنم، به راستی سیستم حمل و نقل عمومی در مشهد مقدس با میلیون‌ها زایر، دست کم نباید در مسیرهای منتهی به حرم، شبانه روزی باشد؟! نباید همه اتوبوس‌ها سیستم گرمایشی و سرمایشی مناسبی داشته باشند؟! با این پرسش‌های بی پاسخ و مرور قیافه کودکان و پیرمردهایی که دیشب در وسط خیابان امام رضا دود ده‌ها اتوبوس عبوری با درهای بسته را استنشاق کردند و بعد هم ناامید به سراغ خودروهای عبوری باانصافی! رفتند که شادمان از این بی نظمی و بی صاحبی شهر، راهی را که باید با دویست تومان بروند، حالا با دو هزار تومان می‌روند... به خواب می‌روم.

حالا ظهر است و من در زیر سایه یکی از رواق‌ها از تیر آفتاب فعلا در امانم. به وقت اذان نزدیک می‌شویم... الله اکبر، الله اکبر... اشهد ان لااله الا الله... اشهد ان محمدا رسول الله... صدای خادمی در گوشم می‌پیچد؛ «اینجا صفوف وصل نیستند، داخل حیاط بروید»!... می‌دویم سمت حیاط زیر تیغ تیز آفتاب مرداد ماه. به یاد مسجدالنبی می‌افتم و به خود می‌گویم کاش متولیان امر آن مسجد را ببینند. در آنجا سایبان‌هایی هست که با شدت گرفتن تابش آفتاب باز می‌شود و هنگام غروب جمع. حتما مسئولان آستان قدس رضوی هم می‌توانند چنین کاری را انجام دهند. در آن صورت، گرمای آفتاب حضور قلب زایران را هنگام نماز کم نخواهد کرد.
 
مولای من باز هم به زیارتت خواهیم شتافت؛ با قلب‌هایی آکنده از محبت شما و دل‌هایی امیدوار به مهربانی و عنایت شما... السلام علیک یا امام الرئوف.


لیست کل یادداشت های این وبلاگ