خداوند متعال، کسی را که در زندگی اش بخیل است و به هنگام مرگش بخشنده می شود، دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
سه شنبه 89 اردیبهشت 28 , ساعت 1:34 عصر

تست روانشناسی مجردها

در بین ما افرادی وجود دارند که مجردند و ترجیح می دهند هر چه زودتر تشکیل خانواده بدهند، اما در این بین هستند اشخاصی که ترجیح می دهند همچنان مجرد بمانند و یا دیر تر ازدواج کنند. باید اشاره داشت در بیشتر افرادی که تشکیل خانواده می دهند میل به ازدواج احساس می شود، یعنی زمانی که این احساس در آنها به وجود آمد تشکیل خانواده می دهند...

حال شاید شما بپرسید، این نیاز را چگونه باید در وجود خودمان بشناسیم تا ازدواج کنیم... آیا اصلاً چنین احساسی در ما به وجود می آید یا نه؟ تست های زیر را پاسخ دهید تا متوجه شوید که در وجودتان چنین میلی دارید یا خیر؟

1- آیا زمانی که مادر و پدری را به همراه فرزند کوچکشان می بینید، غبطه می خورید؟

الف)بله    ب)خیر    ج)گاهی اوقات

2- آیا زمانی که یک زوج جوان را در حال خنده می بینید، افسوس می خورید؟

الف)بله    ب)خیر    ج)گاهی اوقات

3-آیا همچون گذشته از اوقات تنهایی تان لذت می برید؟

الف)بله    ب)خیر    ج)گاهی اوقات

4- زمانی که در جمع دوستان متاهل هستید،به خود می گویید که ای کاش من هم متاهل بودم؟

الف)بله    ب)خیر    ج)گاهی اوقات

5-آیا شده که تا به حال حضور شخصی از جنس مخالف، شما را دگرگون کند؟

الف)بله    ب)خیر    ج)گاهی اوقات

6- آیا تا کنون به این موضوع فکر کرده اید که تنهایی دیگر بس است؟

الف)بله    ب)خیر    ج)گاهی اوقات

7-آیا تا کنون برایتان پیش آمده که شادی تان را بخواهید به کسی از جنس مخالف، انتقال دهید؟

الف)بله    ب)خیر    ج)گاهی اوقات

8- آیا شما موسقی های آرام گوش می دهید؟

الف)بله    ب)خیر    ج)گاهی اوقات

9- آیا شده زمانی که پشت ویترین یک فروشگاه هستید، احساستان به شما بگوید برای کسی هدیه ای بخرید؟

الف)بله    ب)خیر    ج)گاهی اوقات

10- آیا رنگ زندگی برای شما تغییر کرده است؟ امیدواریم که حضور شخصی زندگی تان را دگرگون کند.

الف)بله    ب)خیر    ج)گاهی اوقات

11- آیا شده در چند ماه اخیر، لبخند فردی، امید را در دلتان زنده کند و نگاه شما به زندگی تغییر کند؟

الف)بله    ب)خیر    ج)گاهی اوقات

12- زمانی که پدر مادرتان می گویند، دیگر زمان ازدواج فرا رسیده است، اخم نمی کنید؟

الف)بله    ب)خیر    ج)گاهی اوقات

13- آیا به تازگی در خیالتان مراسم خواستگاری را مرور می کنید؟

الف)بله    ب)خیر    ج)گاهی اوقات

14- آیا اخیرا برایتان پیش آمده عاشق کسی شده باشید، اما حجب و حیا اجازه ندهد، آن را با او در میان بگذارید؟

الف)بله    ب)خیر    ج)گاهی اوقات

نتیجه:

اگر از 14 پرسش بالا به ده گزینه پاسخ بلی داده اید، به این معنی است که نیاز به ازدواج در وجودتان احساس شده است و اگر به ده گزینه پاسخ خیر داده اید، به این معنی است که نیاز به ازدواج هنوز در وجودتان احساس نشده است و اگر به هفت گزینه پاسخ گاهی اوقات داده اید به این معنی است که هنوز سر در گم هستید و نمی دانید که باید ازدواج کنید یا نه، همچنان مجرد بمانید


سه شنبه 89 اردیبهشت 28 , ساعت 1:33 عصر

میلیاردرهای ایران چه کسانی هستند؟

خیلی ها موفقیت را داشتن موقعیت شغلی مناسب و برخورداری از رفاه کامل می دانند ، اگرچه بسیاری ثروتمند بودن را به عنوان نوعی ارزش، شاید شبیه به موفقیت نمی دانند، اما در بسیاری از کشورهای دنیا چنین است. از همین  راهروی فکری هم هست، که ثروتمند ترین مردان و زنان دنیا، آنجا که سامانه مالیاتی درستی هم وجود دارد، با افتخار سر خود را بالا می گیرند و از ثروت مشروعی می گویند که البته قانونمد و شفاف به دست آمده است و کم نیستند لیست های ثروتمند ترین افراد یک کشور یا جهان که در نشریات مطرح می شوند.

در "ایران سال 1389 "اما ، موضوع مثل خیلی از مقولات دیگر متفاوت از دنیاست. در اینجا، پولدار بودن همان است که در «به کجا چنین شتابان؟» و «دارا و ندار» نشان داده می شود ؛ اگرچه این سریال محصول ماه های اخیر است، اما فیلمنامه آن در ذهن بسیاری از افراد جامعه ما از خیلی سال ها پیش نقش بسته است. سال هایی که گنج قارون ساخته شده بود.

بر اساس این تفکر است که: «اولا پولدار ها خبیث هستند و هیچ راهی به جز بالا کشیدن حق فقرا نداشتند تا پولدار شوند. ثانیا، پولدارها معمولا امراضی نظیر سرطان خون (خاص مرفهان بی درد) دارند و اگر این را هم نداشته باشند، حتما از حرص پول سکته می کنند. بچه هایشان هم که اگر ایدز نداشته باشند(که این ایدز هم سوغات یک سفری خارجی و بی بندوباری است) حتما معتاد و الکلی هستند.»

با این پاراگراف کوتاه، چه کسی حاضر می شود بگوید من ثروتمندترین ایرانی هستم؟ بهتر آنکه چیزی رو نشود. از طرف دیگر هم، خانواده 8 نفری که نان شب شان به زحمت در می آید، پای تلویزیون ال سی دی قسطی(وارد شده توسط یکی از آن ثروتمندان ایدزی)  بنشینند ، وقتی که نوک پاهایشان به خاطر تنگی جا به هم می خورد، 500 تومان تخمه آفتابگردان بشکنند و به عاقبت ثروتمندان بدبخت نگاه کنند و خدا را هزار مرتبه شکر کنند که اگر پولدار نیستند و قسط خرید وسایل منزل و اجاره خانه و شهریه دانشگاه عقب افتاده و پول خرید گوشت ندارند و شیر یارانه ای گیرشان نمی آید و زیر کفششان هزار بار وصله شده، لااقل بچه هایشان ایدز ندارند، دست به قتل نمی زنند، از اعتیاد کمرشان نشکسته و...! 

از بحث دور نشویم، به لطف سامانه های مالیاتی و مالی کشورمان ایران، دو دسته ثروتمند وجود دارند. دسته اول که همیشه هم بحث برانگیز بودند، رانتی هستند و زمین خوار و ... اینها را کسی نه می شناسد، نه دیده، نه حساب هایشان معلوم است. لااقل 5 سالی هم هست که اسمشان از نوک زبان، به بیان نرسیده و هنوز مردم منتظر شنیدن نامشان هستند و مدارک ثروت نامشروعشان.در ضمن وقتی نام شان از نوک زبان بزرگان به مقام بیان نرسیده، انتظار زیادی است که از قلم ما بچکد!

پس اجازه بدهید سراغ دسته دوم برویم، همان ها که ثروتمند هستند، اما شناخته شده اند و به خاطر شناخته شده بودنشان، مالیات می دهند. مالیاتی که کوچه های شهرمان را با آن اسفالت می کنند، صدا و سیمای مان را با آن می چرخانند و... برای پیدا کردنشان باید کمی بگردیم.

در فهرست زیر، هرجا که دیدید، نام شرکت یا کارخانه ای آمده است، بدانید که در آن بنگاه اقتصادی، اشخاص زیادی کار می کنند و به واسطه تولید، چرخ اقتصاد خانواده شان می چرخد ؛ پس قابل احترام هستند.

***

1- علاء میرمحمدصادقی: الان 79 سال دارد و متولد اصفهان است.  کسی که همه او را به‌عنوان پدر گچ و سیمان کشور می‌شناسند.

اولین صندوق قرض‌الحسنه انقلابی را 38 سال پیش در مسجد لرزاده تأسیس کرد.

او بنیانگذار سازمان اقتصاد اسلامی است که روزی قرار بود بانک خصوصی بازاری‌ها باشد اما با تهدید به استعفای 7 عضو کابینه دولت موقت، به محاق تعلیق رفت تا سرانجام در دولت احمدی‌نژاد به بانک قرض‌الحسنه تبدیل شد.

میرمحمد صادقی رئیس انجمن صنایع و معادن گچ کشور، رئیس خانه معدن کشور، بنیانگذار و رئیس هیات مدیره اتاق های مشترک این و کانادا، ایران و افغانستان، کمیته مشترک ایران و کره، شورای مشترک ایران و بحرین، و ایران و عربستان، اتحادیه تولید کنندگان و صادر کنندگان محصولات معدنی، عضو هیات مدیره شرکت کشتی سازی نوح، شرکت صنایع گچ  خوزستان، شرکت صادراتی بنادر جنوب، شرکت پخش سیمان کشور و عضو هیات رئیسه اتاق تهران است.

 

2- سید حمید حسینی: حضور اشخاصی مثل صفایی فراهانی در مجلس ترحیم پدر وزیر ارشاد برای بسیاری سوال برانگیز بود.
پاسخ سوال را باید در فعالیت های اقتصادی برادر وزیر ارشاد جست، بالاخره برادر وزیر ارشاد با صفایی فراهانی همکار است.
52 ساله است و اهل رفسنجان. رئیس هیات مدیره گروه بین المللی مذاکرات و مدیر عامل شرکت پالایشگاه نفت سروش است.








3- محسن خلیلی‌عراقی: مدیرعامل شرکت بزرگ بوتان. همین بوتان کافی است تا دامنه فعالیت های او مشخص شود.

رئیس هیات مدیره و مدیر عامل شرکت بوتان است، رئیس هیات مدیره انجمن مدیران صنایع ایران، رئیس هیات مدیره کنفدراسیون صنعت ایران، دبیر کل کانون عالی کارفرمایان ایران، رئیس هیات مدیره شورای صنایع لوازم خانگی ایران، رئیس هیات مدیره انجمن صنفی کارفرمایان توزیع کننده گاز مایع ایران است. عراقی متولد 1308 در تهران است.








4- شاهرخ ظهیری:
حتما لااقل یکبار سس های او را تجربه کردید، به او سلطان سس هم می گویند ؛ پیشگام صنایع غذایی در کشور و بنیانگذار کارخانه‌های مهرام است.

علاوه بر این، ظهیری 80  ساله عنوان های دیگری نظیر: نایب رئیس اتاق های مشترک ایران و روسیه، ایران و استرالیا، ایران و ارمنستان و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، عضو هیات رئیسه اتاق ایران و کانادا، رئیس کمیسیون کشاورزی در صنایع و بسته بندی اتاق ایران، عضو هیات رئیسه انجمن مدیران، نایب رئیس کنفدراسیون صنایع غذایی ایران را نیز در کارنامه دارد.

سلطان سس ایران ، متولد تهران است.






5- مهدی جاریانی:
هربار که حمام بروید یا دست هایتان را بشویید، شاید به یاد جاریانی بیفتید.  جاریانی متولد تهران است و 62 سال سن دارد. جاریانی مدیر عاملی شرکت های: پاکسان، انتباه، تولی پرس، پخش عظیم، کالا مصرفی، تولید مواد اولیه داروپخش(تماد) را در کارنامه دارد.









6- علینقی خاموشی:
متولد تهران است، اما چه کسی نمیداند که او اصالتا مشهدی است؟

بالاخره دوران زیادی را به صندلی ریاست اتاق های بازرگانی تکیه زده و از سابقه دار هاست.

به کت و شلوار عادیش نگاه کنید و با خودتان فکر کنید که در روزگاری نه چندان دور، هر مردی در شب دامادیش یکی از محصولات آقای مدیر را به تن می کرد.
درست متوجه شدید، خاموشی 71 ساله، این عنوان ها را در کارنامه دارد(به جهت فزونی تعداد شرکت هایی که به واسطه ریاستش در بنیاد در آنها نیز نفوذ داشته است از ذکر بسیاری از آنها در اینجا خودداری شده است): رئیس هیات مدیره شرکت سرمایه گذاری ایران، رئیس هیات مدیره شرکت های: ریسندگی و بافندگی مطهری و پوشاک جامعه، مدیر کل شرکت های: ریسندگی و بافندگی مقدم و تیم، مدیر تولید نساجی ممتاز، عضو شورای عالی پول و اعتبار و رئیس بنیاد مستضعفان.




7- اسداله عسگراولادی:
همین یکی –دو هفته قبل، جوابیه معترضانه ای را به یکی از روزنامه های کثیر الانتشار فرستاده بود، از آنها گله کرده بود که چرا از وی با عنوان «حاجی ترانسفر» نام برده اند.

عسگراولادی اهل تهران  است و چه کسی است که او را نشناسد. بر اساس روایتی پیر مرد خوش قلب در جریان نگرانی بخش خصوصی از واگذاری نمایشگاه بین المللی تهران با آن وسعت در آن نقطه اعیان نشین تهران در جمع هیات نمایندگان اتاق چنین گفته بود: جناب رئیس(آل اسحاق) اگر اجازه می دهید، بنده به عنوان یک «کاسب جزء» همین حالا چک خرید نمایشگاه را بکشم!

این اظهار نظرش در مقابل دیدگان حیرت زده خبرنگاران در زمان خودش کم سر و صدا نکرد!
از اعضای بنام مؤتلفه، رئیس اتاق مشترک ایران و چین، دارنده شرکت بزرگ «حساس» که در عرصه صادرات خشکبار و به خصوص پسته ایران در سطح جهان صاحب نام است. چند هفته قبل هم گفته شد دو بانک چینی را خریده، البته بعدا متذکر شد که کل بانک ها را نخریده ، بلکه سهام آنها را خریداری کرده است.



8- فاطمه مقیمی:
اهل رشت است. به روسری و مزدای صورتی رنگش نگاه نکنید، راننده کامیون های زیادی آخر برج چشمشان به دست خانم رئیس دوخته شده است.

موسس و مدیر عامل شرکت حمل و نقل بین الملل است و در کارگروه های مرتبط با موضوع حمل و نقل همکاری های زیادی دارد.

داستان زندگیش هم خالی از لطف نیست. مقیمی قرار بوده مترجم یا معلم زبان باشد. ماجرا از جایی شروع شده که مترجم یک شرکت حمل و نقل بین المللی شده است و بعد وقتی صحبت های روسایش را ترجمه می کرده، فکر کرده که چرا خودش مدیر نشود. همین می شود که یک شرکت راه می اندازد و باقی ماجرا!





9- محمد مهدی رئیس زاده:
مشهدی 52 ساله انگار برای مدیریت در این دنیا حاضر شده: عضو هیات مدیره و مدیر عامل گروه صنایع سیمان کرمان، عضو هیات مدیره و مدیر عامل شرکت تسهیلات بازرگانی صنعتی، عضو هیات مدیره و مدیر عامل شرکت بازرگانی صنایع ملی ایران، رئیس هیات مدیره شرکت سرمایه گذاری سیمان کرمان، عضو هیات مدیره شرکت سیمان ممتازان، عضو هیات مدیره گروه تولیدی لاستیک بارز، نایب رئیس هیات مدیره شرکت صنایع چوب و کاغذ مازندران و... .








10- احمد امیراحمدی:
71 ساله است، اما خیلی جوان مانده، به گوش های شکسته و پف کرده اش که نگاه کنید ظاهرا رمز جوانیش را دریافتید، کشتی گیر با سابقه ای است. البته کیست که نداند کار و پول خوب هم آدمی را جوان نگه میدارد! کشتی‌گیر قدیمی با گوش‌های شکسته که به‌عنوان پدر سرب و روی کشور شناخته می‌شود اهل تهران است.
علاوه بر سرب و روی، در صنعت شیشه و بلور هم کم فعالیت نکرده است. عناوینی چون: رئیس انجمن صنفی کارفرمایان صنعت شیشه و بلور استان تهران، و شرکت تعاونی تولید کنندگان شیشه و بلور و انجمن تخصصی صنایع همگن شیشه وبلور تهران، نایب رئیس خانه صنعت و معدن تهران و... را هم یدک می کشد.





11- تقی بهرامی نوشهر:
فکر نکنید چون شهرتش به نوشهر ختم می شود شمالی ست. دو کلمه که حرف بزنید متوجه لهجه دلنشین اذریش خواهید شد.
متولد 1324 در اردبیل است. اگر سر و کارتان به بازار آهن و ... خورده، احتمالا میخواهید بدانید چه کسی فی این بازار را مشخص می کند. با پدر خوانده فولاد کشور آشنا شوید! مؤسس چندین شرکت بزرگ فولاد و فعال این صنعت است.
او موسس شرکت های گرو.ه صنعتی نورد نوشهر، ذوب آهن اردبیل و سبلان و سهند، کارخانه قطعه سازی دینام و استارت اردبیل، سیمان خلخال، کاغذ سازی اترک اصفهان، رئیس انجمن فولاد کشور، دبیر کل خانه صنعت و معدن، رئیس هیات مدیره شرکت کشتیرانی لنگر است.




12- محمد صدر هاشمی‌نژاد:
از مؤسسان اولین بانک خصوصی کشور و رئیس هیأت‌مدیره همان بانک، مدیر عامل شرکت توانمند ساختمانی استراتوس، کسی نمی‌داند او چقدر ثروت دارد، اما در زمینه ساختمان‌سازی و بازرگانی از بزرگان به شمار می‌رود. صدر هاشمی متولد 1329 در شهر کرمان است.









13- پدرام سلطانی:
شخصی که با وجود جوان بودن به‌عنوان یکی از بزرگان بخش خصوصی پتروشیمی معروف است.
41 سال سن دارد و متولد زاهدان است. رئیس هیات مدیره گروه شرکت های پرسال، عضو هیات مدیره و دبیر کل اتحادیه صادر کنندگان فرآرده های نفت، گاز و پتروشیمی ایران، موسس، عضو هیات مدیره و مدیر عامل صندوق توسعه صادرات فرآرده های نفتی ایران است.







14- علی شمس اردکانی:
مدیرعامل یک شرکت بزرگ خودروسازی و از فعالین بنام صنعت خودروسازی خصوصی در کشور. سوابق اجرای شمس اردکانی کم نیست که بتوان در چند خط تمام آنها را گفت. رئیس مجمع ایران برای فردا، مشاور وزارت نفت، عضو هیات مدیره بانک مسکن  در امور بازرگانی و مالی در اردن، رئیس هیات مدیره شرکت های گروه سرمایه گذاری و تبدیل گاز به مایع نارکنگان، رئیس اجرایی هیات مدیره شرکت های آسیای آرام و صنایع خودرو کویر و گروه بین المللی ساروج بوشهر، دبیر کل اتاق بازرگانی ایران، عضو بنیانگذار منطقه آزاد قشم و.... شمس اردکانی متولد 1322  در اصفهان است.





15- عباسعلی قصاعی:
از بازماندگان خاندان بزرگ سرمایه‌دار قصاعی و از بزرگ‌ترین فعالان صنعت چینی در کشور است. به سال1326 در نطنز به دنیا آمده و تا امروز نامش را با چینی و بلور در ذهن بازار ثبت کرده است. قصاعی 63 ساله مدیر شرکت های صنایع چینی قصایی، چینی زرین ایران، چینی یاسمن، صنایع بسته بندی زرین بان و رئیس انجمن صنایع چینی ایران است.








16- محسن بهرامی ارض اقدس:
از مدیران ارشد حیات نو و مشاور شهردار تهران را در کارنامه اش دارد.
بیشتر سمت های دولتی داشته مثل معاونت وزیر بازرگانی و مشاور وزارت نفت داشته است، اما این باعث نمی شود که ارض اقدس مشهدی چیزی از سایرین کم داشته باشد، چراکه در حال حاضر او مدیرعامل و عضو هیات مدیره ده ها شرکت صنعتی بزرگ است. ارض اقدس 54 ساله است.







17- احمد پورفلاح:
از اقتصادی های خوش تیپ «خیر» به شمار می رود.  متولد کرج است و حالا 65 ساله شده. مدیرعامل شرکت بزرگ تأسیساتی سکو ایران است علاوه بر این عناوینی چون:  قائم مقام رئیس هیات مدیره اتاق ایران و ایتالیا، نایب رئیس اتاق ایران و استرالیا، عضو شورای مرکزی ICC، عضو هیات امنای موسسه خیریه محک و... را نیز یدک می کشد.








18- مسعود دانشمند:
61 سال دارد و اهل زاهدان است. دارنده یک شرکت بزرگ حمل و نقل دریایی است. اما شاید دوستی اش( با وجود کراواتی که همیشه به گردن دارد) با علینقی خاموشی هم جزو عناوینش باید ذکر شود.  البته از دور دستی هم بر آتش هتلداری یا چیزی شبیه گردشگری  و سفر و... دارد!









19- هوشنگ ادهمی:
همشهری روسای اتاق های ایران و تهران است، یک زنجانی  58 ساله. عناوینی چون: مدیر عامل شرکت مبنای خاورمیانه(اکنون)، مدیرعامل سیمان فارس خوزستان، رئیس هیات مدیره شرکت توسعه معادن روی، مدیر گروه سیمان سازمان صنایع ملی ایران را در کارنامه اش دارد.









20- اکبر برادر هریسچیان:
تبریزی 70 ساله است. فرش تبریز را چه کسی نمی شناسد؟ در اطراف تبریز هم منطقه ای وجود دارد به نام هریس، شاید نام فامیلش را از آن منطقه اخذ کرده باشد که اتفاقا اگر در ایران فرش تبریز مشهور است، در تبریز هم فرش هریس. او هم در این هنر-فن صاحب نام است.
هریسچیان مدیر عامل و رئیس اتحادیه صادر کنندگان فرش ایران است.








21- محمدرضا بهرامند:
تهرانی 61 ساله، بی مقدمه بگذارید برخی از سمت هایش را مرور کنیم: عضو هیات مدیره شرکت های: تولید و فراوری مواد معدنی ایران، گدارسنگ، سنگاب همدان، معدنی پیرتاک، فراسنگ محلات، منطقه ای، معادن آذربایجان، فصلنامه سنگ، اروم کانسار، مدیر عامل و عضو هیات مدیره: فرامز تهران، مجتمع معادن نی ریز، سنگاب آذرشهر، معدنی ایران سنگ، مدیر مسئول مجله سنگ و معدن، عضو کمیته ملی برگزاری بیستمین کنگره جهانی معدن، مشاور وزیر معادن و فلزات در ستاد سیاست گذاری توسعه صادرات سنگ کشور- نایب رئیس کنونی کمیسیون معادن اتاق ایران و... .





22- مهدی پورقاضی:
دوباره نوبت به اصفهانی ها رسید، اینبار یک اصفهانی 53 ساله. با عناوینی مثل: مدیر عامل شرکت نیرومند پلیمر و شرکت فرافن گاز تهران.

او در صنعتی فعال است که مردم کوچه و بازار به آن می گویند پلاستیک.









23- احمد ترک نژاد:
درست 50 ساله است. متولد الشتر . ترک نژاد از جهادگران سال های قبل بوده و از اقتصادیان امروز! نام بانک خصوصی در کشورمان با پارسیان گره خورده، عناوینی مثل: مدیرعامل شرکت سرمایه گذاری بانک پارسیان، رئیس هیات مدیره شرکت تجاری بین المللی راهبرد پارسیان، رئیس هیات مدیره شرکت توسعه سیستم های حمل و نقل راه ابریشم، نایب رئیس هیات مدیره شرکت پارسیان اینترنشنال، عضو هیات مدیره شرکت گشترش هتل های لوتوس پارسیان را در کارنامه دارد.






24- محمدرضاجابر انصاری:
61 ساله، اهل تهران، ایجاد یا مشارکت در تاسیس شرکت های: دژ پاد، صنایع فلزی سبک، گروه صنعتی سپاهان، آهن و فولاد اصفهان، ساخته های فلزی اصفهانیان، سرمایه گذاری صنایع ایران، سرمایه گذاری ساختمانی سخت آژند، زراعی محمدآباد، آجر ماشینی سه ام، بار آهن سپاهان، آژند سازه اسکان و مهر آژند، انبوه سازان اسکان، عضو موسس شرکت های عام و تشکل های صنفی موسسه اعتباری کارآفرینان، بانک کارآفرینان، فروسیلیس ایران، بیمه کارآفرین، اتحادیه صنایع فلزی سبک و... را یدک می کشد.






25- غلامرضا حمیدی انارکی:
بالاخره نوبت به سمنان هم رسید، 66 ساله است و عناوینی مثل: رئیس کارگاه شرکت پارادیس، عضو هیات مدیره شرکت سرب و روی، مدیر عامل شرکت های: باریت ایران، ایران کان آرا، تولید و فراوری مواد معدنی ایران، معدنی آهن آجین، فولاد زاگرس، مواد نسوز بیرجند، مدیرعهامل تهیه و تولید مواد نسوز کشور-رئیس کنونی کمیسیون معادن اتاق ایران و... را یدک می کشد.







26- محمدرضا حیدری:
درست 60 ساله شده است، کردی از خطه کرمانشاه،  رئیس هیات مدیره و مدیر عامل شرکت سیمان فارس و خوزستان و 50عضویت در هیات مدیره بیش از 50  شرکت بزرگ بورسی را در کارنامه دارد.









27- مسعود خوانساری:
بازهم یک اصفهانی، 56 ساله است و موسس و مدیر عامل شرکت سرمایه گذاری آتی سامان .










28- جمشید عدالتیان شهریاری:
55 ساله و اهل تهران، بسیار خوشتیپ و البته مدیر، تحصیلاتش را در آلمان ادامه داده و مدیر عامل شرکت کمپاس ایران و سرپرست منطقه 7 کمپاس بین الملل، رئیس هیات مدیره شرکت صنایع فراورده های غذایی پدیده دیناوند است.









29- فرهاد فزونی:
تهرانی 63 ساله مدیر عامل و رئیس هیات مدیره شرکت های گروه سرزمین سبز است.











30- توفیق مجد پور:
تبریزی 60 ساله، رئیس هیات مدیره شرکت کشتیرانی فرادریا و شرکت برادران مجدپور است.

... و البته میلیاردرهای ایران به همین فهرست ختم نمی شوند.





سه شنبه 89 اردیبهشت 28 , ساعت 1:28 عصر

فرش احمدی نژاد و داسیلوا بافته شد (عکس)

 

تابلو فرش نفیس ایرانی به نشانه دوستی و توسعه روابط فرهنگی و تجاری بین ایران و برزیل به رییس جمهور این کشور اهدا می شود.




سه شنبه 89 اردیبهشت 28 , ساعت 1:28 عصر

محاکمه زن مسلمان بخاطر تبلیغ اسلام

این زن تازه مسلمان در بیستم آپریل سال جاری با پرداخت 50 هزار روپیه وجه الضمان آزاد شد و امروز به جرم انتشار کتاب درباره اسلام و موضع گیری علیه مذهب بودا محاکمه می شود.

ابنا: محاکمه زن مسلمان سریلانکایی که به تازگی اسلام آورده، به خاطر انتشار کتابی درباره اسلام و نحوه مسلمان شدنش آغاز شد.

«ساره پررا» که در راستای دعوت بودایی‏های سریلانکا به اسلام کتاب خود را به زبان مردم آن دیار به چاپ رساند؛ زمانی که از محل زندگی‏اش در بحرین برای دیدار خویشاوندان خود به «کلمبو» پایتخت سریلانکا سفر کرده بود، توسط پلیس دستگیر و به اتهام توهین به بودا و فعالیت علیه حکومت این کشور روانه زندان شد.

این زن تازه مسلمان در بیستم آپریل سال جاری با پرداخت 50 هزار روپیه وجه الضمان آزاد شد و امروز به جرم انتشار کتاب درباره اسلام و موضع گیری علیه مذهب بودا محاکمه می شود.

این زن مسلمان سریلانکایی این کتاب را با هدف دعوت دیگران به اسلام منتشر ساخت و در آن به شرح حال خود و چگونگی پذیرش دین اسلام و مقایسه اسلام با دیگر مذاهب پرداخت.

گفتنی است پلیس با اجبار از او بدون داشتن روسری فیلمبرداری کرده و در زمان پخش اخبار مرتبط با او، تصویر بی‏حجاب او را در تلویزون سریلانکا پخش کرده است.

ارسال شده توسط در -

سه شنبه 89 اردیبهشت 28 , ساعت 1:27 عصر

کاریکاتوریست اهانت کننده به پیامبر: امنیت ندارم

لارس ویلکز گفت از زمان حمله جمعه گذشته برای به آتش کشیدن منزلش در نایهامنسلاگ در جنوب سوئد در جایی دیگر به غیر از منزلش استراحت می‌کند.

نقاش سوئدی که نقاشی توهین آمیزش به ساحت پیامبر مکرم اسلام (ص) خشم مسلمانان را برانگیخته است گفت: در خانه‌اش شب هنگام احساس امنیت نمی‌کند.

لارس ویلکز گفت از زمان حمله جمعه گذشته برای به آتش کشیدن منزلش در نایهامنسلاگ در جنوب سوئد در جایی دیگر به غیر از منزلش استراحت می‌کند.

یک مرد اوایل هفته زمانی که ویلکز در حال سخنرانی در دانشگاهی در مرکز سوئد بود به وی حمله کرد و یک روز بعد نیز پایگاه اینترنتی اش هدف هکرها قرار گرفت.

وی افزود: به عنوان اقدامی پیشگیرانه تصمیم گرفته است در جایی به غیر از منزلش استراحت کند.

ویلکز پس از یک سال و اندی از خشم مسلمانان جهان به دلیل چاپ دوازده کاریکاتور از پیامبر اسلام (ص) در یک روزنامه دانمارکی تصویری از حضرت محمد (ص) کشید.

ارسال شده توسط در

سه شنبه 89 اردیبهشت 28 , ساعت 1:27 عصر

ضارب دایی دستگیر شد


بنا به گفته منابع خبری این فرد تبریزی نیست و از استانهای نزدیک به تماشای این مسابقه آمده بوده است. از این ماجرا به خاطر حساسیتهای موجود خبر دیگری در دست نیست. ضارب دایی دستگیر شد
ضارب علی دایی سرمربی پرسپولیس دستگیر شد.

بنا به گفته یکی از مدیران پرسپولیس این فرد امروز با تلاش ماموران انتظامی استان آذربایجان شرقی دستگیر شده است.دایی در بازی فولادگستر  مقابل پرسپولیس در انتهای مسابقه در شلوغی مورد حمله فردی با سوزن قرار گرفت که البته صدمه ای ندید.

بنا به گفته منابع خبری این فرد تبریزی نیست و از استانهای نزدیک تبریز به تماشای این مسابقه آمده بوده است. از این ماجرا به خاطر حساسیتهای موجود خبر دیگری در دست نیست. 

گفتنی است که پس از مضروب شدن دایی توسط این فرد، این شایعه مطرح شد که دایی با سرنگ آلوده به ویرس ایدز مورد حمله قرار گرفته است. هر چند که خود دایی این شایعه را تکذیب کرد ولی محمود خوردبین، سرپرست تیم پرسپولیس، در برنامه ورزش از نگاه 2 اعلام کرد که هنوز از پیامدهای احتمالی مضروب شدن دایی، اطلاعی بدست نیاورده اند.

یکشنبه 89 اردیبهشت 26 , ساعت 5:3 عصر
گفت‌وگوی اختصاصی «تابناک» با جانشین اطلاعات قرارگاه نصرت؛
فرمان 8 ماده‌ای امام، راه را برای اجرای ایده «علی» باز کرد
علی هاشمی می‌گفت یک روز که مردم من را تشییع خواهند کرد و زیر تابوت من را گرفته‌اند، دوست دارم عده‌ای بگویند: «این گل پر پر از کجا آمده» و عده دیگر بگویند «از سفر کرب و بلا آمده». می‌گفت خیلی لذت دارد که این را برای من بگویند/جوان‌های سالم اگر به این جمع بپیوندند، رشد می‌کنند. اگر نگذاریم بیایند همان‌ گونه می‌مانند و نه آنها رشد می‌کنند و نه سازمان سپاه.
هر چه از عمر آشنایی ما می‌گذشت، اعتقادم به این مرد بیشتر می‌شد. از آبان 59 تا 19/8/64 (که اسیر شدم) اگر چهار تا پنج روز او را نمی‌دیدم، دلم برایش تنگ می‌شد. واقعاً روی قلبها حکومت می‌کرد.

به گزارش «تابناک»، جملات بالا بخشی از گفت‌وگویی است اختصاصی با سردار علی ناصری، از یاران نزدیک سرلشکر شهید علی هاشمی، ناصری در ادامه این گفت‌وگو بیان داشت: در تیپ 37 نور، مسئول اطلاعات عملیات بودم. وقتی تیپ منحل شد، دغدغه حاج علی حفظ نیروهای به درد بخور بود. مشورت می‌کرد که چکار کنیم. به او گفتم بچه‌های اطلاعات تیپ را پراکنده نکن. روحیه ستادی هم ندارند که بیاوریمشان اینجا در سپاه سوسنگرد. پس آنها را با حفظ انسجام گروهی‌شان، مأمور کن به اطلاعات تیپ 7 ولیعصر(عج). خوشش آمد و همین کار را کرد. آقایان مرتضی طالب‌زاده و محمود جعفری را به عنوان مسئول نیروهای اطلاعات تیپ 37 نور مأمور کردیم به تیپ 7 ولیعصر. همراه علی هاشمی هر ماه به آنها سر می‌زدیم. این از تصمیم‌های مدیریتی حاج علی بود برای اینکه هم از نیروهایش استفاده مفید کند و هم از پراکنده شدن آنها جلوگیری کند.

وی در ادامه گفت: وقتی حاج علی به سوسنگرد آمد، وضع سپاه آنجا با مردم خوب نبود. حاج علی تمرکز کرد روی این مشکل که گره کار از کجاست. یک روز در دبیرخانه سپاه سوسنگرد نشسته بودیم. فکر و ذکر حاج علی حل مشکل سپاه و اصلاح رابطه آن با مردم عرب بومی سوسنگرد بود. آن روز به من گفت: علی، هر چه نگاه می‌کنم به بچه‌های سپاه و مردم عرب سوسنگرد، می‌بینم هر دو خوبند. من عیب عدم رشد کمی و کیفی سپاه سوسنگرد را در طرز تفکر غلط مدیریت‌های قبلی سوسنگرد و بدبینی مردم می‌بینم.

 از مسأله شناسی دقیق او معلوم بود خیلی دقیق به مسأله فکر کرده است. برایم توضیح داد که قبلی‌ها برخورد محبت آمیز و از روی اعتماد با مردم عرب بومی سوسنگرد نداشته‌اند و بومی‌ها گله مندند. می‌گفت تبعیض بوده، اعتماد نبوده. مثال می‌زد و می‌گفت با اینکه عرب‌های بومی سوسنگرد خالصانه در عملیات شناسایی به سپاه کمک می‌کنند، هیچ تلاشی برای جذب رسمی آنها نشده و خود بومی‌ها هم کم کم بی رغبت شده‌اند و پا پیش نمی‌گذارند و سپس جمله‌ای گفت که واقعاً افتخار مدیریتی برای اوست. گفت: علی ناصری، بهت قول می‌دهم برادرت ابوحسین (منظورش خودش بود. کنیه اش را می‌گفت) در یک مدت کم، سپاه سوسنگرد را به لحاظ کیفیت و کمیت متحول می‌کند. و انصافاً در کمترین فرصت، این کار را به بهترین نحو انجام داد.

سردار ناصری افزود: در منطقه هورالهویزه با بیش از 100 کیلومتر مرز آبی از چزابه تا طلائیه، نیاز جدی به حراست و کنترل بهینه مرز احساس می‌شد ولی سپاه توان این کار را نداشت. حاج علی نقطه پیوند سپاه و مردم منطقه را پیدا کرد؛ هور. به این نتیجه رسید که بهترین، آسانترین و کم هزینه ترین راه مسلط شدن بر هور، استفاده از نیروهای عرب بومی است.

 مخالفت اصلی با ایده علی هاشمی (یگان حراست مرزی سپاه سوسنگرد) از سوی سپاه استاه خوزستان بود. این طرف و آن طرف می‌گفتند علی هاشمی می‌خواهد فیلترهای گزینشی سپاه را بردارد. می‌خواهد نیروهای بی سواد و غیرموثق را وارد سپاه کند. و حتی می‌گفتند این کار علی هاشمی احتمالاً منجر به ورود نیروهای نفوذی در سپاه خواهد شد!! این حرفها و مخالفت‌ها تا زمان صدور فرمان 8 ماده‌ای امام ادامه داشت و علی هاشمی برای اجرای ایده اش تحت فشار شدید بود.

 کسی که پشتیبان ایده علی هاشمی بود و آخر سر کلید پیروزی علی هاشمی شد، شخص فرمانده محبوب، شجاع و دلاور جنگ یعنی محسن رضایی بود. محسن رضایی هم مثل علی هاشمی اعتماد کامل به مردم داشت؛ معتقد بود نباید به مردم بدبین باشیم. می‌گفت باید از توان مردم در دفاع از انقلاب و میهن نهایت استفاده را ببریم و کمک کنیم که سپاه و مردم در کنار هم باشند و در کنار هم قد بکشند. در واقع سه چیز باعث موفقیت این ایده شد؛ صبر و بردباری و سماجت علی هاشمی، حمایت محسن رضایی از این طرح و در آخر صدور فرمان 8 ماده‌ای حضرت امام(ره).

همرزم شهید هاشمی در ادامه گفت: هاشمی حتی با آنها که وضع و ظاهر مذهبی نداشتند، با جاذبه برخورد می‌کرد. وقتی فرمان 8 ماده‌ای امام صادر شد، انگار همه غصه هایش از بین رفته بود. خوشحال بود. می‌گفت یک شیلنگ بیاورید، برویم سراغ بچه‌های گزینش و بزنیم توی سرشان که این سوال‌های سخت و بی ربط را از بچه‌ها نپرسند!! شوخی می‌کرد. و کمی بعد، خیلی جدی می‌گفت: گزینش حق ندارد این سوال‌های سخت را بپرسد. جوان‌های سالم اگر به این جمع بپیوندند، رشد می‌کنند. اگر نگذاریم بیایند همانطور می‌مانند و نه آنها رشد می‌کنند و نه سازمان سپاه.

ابتکار عمل، خلاقیت و نوآوری، استعداد و ذوق فراوان، توان مدیریت و فرماندهی، خستگی ناپذیری، امیدوار و عدم راه دادن به یأس و نا امیدی، از ویژگی‌های او بود. هرگز از «قلّت ناصر»، به خودش هراس راه نمی‌داد. حلم داشت و بردبار بود. به ندرت از کوره در می‌رفت و عصبانی نمی‌شد. در ناملایمات خصوصاً در فراق و فقدان عزیزان، متانت داشت. فقط یکبار می‌گویند در شهادت مجید سیلاوی در جمع بچه‌ها گریه کرد ولی من ندیدم. بسیار به مجید سیلاوی علاقمند بود.

 مجید معاون عملیات سپاه سوسنگرد بود. رشته مکانیک خوانده بود و با معدل 75 /19 دیپلم گرفته بود. کشتی گیر بود. در عملیات 10 /6/ 60 ، که شمال کرخه نور را از دشمن گرفتیم، تعدادی از بچه‌ها از جمله سید طاهر موسوی شهید شدند و دو روز بعد در 12 /6 / 60 مجید سیلاوی و محمود احمدی نبی در اثر ترکش خمپاره 60 به شهادت رسیدند. وقتی که حاج علی جنازه مجید را در بیمارستان صحرایی کوت یا سپاه حمیدیه دید، گفتند صورت مجید را بوسید و گفت: مجید تو هم رفتی و من را تنها گذاشتی. و گریه کرد. بعد از شهادت مجید، آنچه که از علی هاشمی دیدم احساس بی قراری و میل رفتن از این دنیا بود. دنبال رفتن بود. دنبال شهادت بود ولی با صبوری. وقتی اسم مجید را می‌آوردیم، چهره اش گرفته می‌شد. ناراحت می‌شد و ما اسم مجید را نمی‌آوردیم.

سردار ناصری در ادامه بیان داشت: علی هاشمی می‌گفت یک روز که مردم من را تشییع خواهند کرد و زیر تابوت من را گرفته‌اند، دوست دارم عده‌ای بگوید: «این گل پر پر از کجا آمده» و عده دیگر بگویند «از سفر کرب و بلا آمده». می‌گفت خیلی لذت دارد که این را برای من بگویند.

 وقتی که او را خندان می‌دیدیم، مثلاً اگر در مجلس عروسی یکی از بچه ها، چهره اش خندان می‌شد، بعد از مراسم به راننده می‌گفت برو بهشت آباد. می‌گفت در مجلسی بودیم که از شهدا دور شدیم. تک تک بچه‌ها را زنده می‌دید و با انها حرف می‌زد. همان طور که وقتی زنده بودند، باهاشان حرف می‌زد. با همان لحن. بالای قبر سیدطاهر که می‌رسید، خنده اش می‌گرفت. چون خیلی شوخ بود. می‌گفت روی قبرش که می‌رسم، خنده ام می‌گیرد. دست خودم نیست.

روی قبر مجید، فوق‌العاده گرفته می‌شد. انگار شهدا را زنده می‌دید. می‌گفت مجید جان سلام، حالت چطوره؟ از ما راضی هستی؟ خیالت راحت باشد ما راهت را ادامه می‌دهیم. سنگرت خالی نیست. خیالت راحت باشد. دنیا نمی‌تواند ما را فریب دهد. و همه ما گریه می‌کردیم.

یکی از دوستان به نام سرهنگ علی سیاحی می‌گوید من دقایق آخر، اندکی یش از مفقود شدن شهید هاشمی، در قرارگاه بودم. آمدم دیدم علی هاشمی سرش را انداخته پایین و قدم می‌زند. گفتم علی دیگر کار جزیره تمام است. ماندن ما فایده‌ای ندارد. خطرناک است. بیا برگردیم عقب.

می‌گفت نگاه مأیوسانه‌ای به صورت من و بعد به آسمان کرد و گفت: علی سیاحی تازه من به بچه‌های حمیدیه و سوسنگرد و سایر یگانهای توی خط گفتم مقاومت کنید. الان چطور می‌توانم به عقب برگردم. پاهایم توان عقب نشینی ندارد. اگر رفتم عقب، و تعدادی از بچه‌ها شهید شدند، چه جوابی دارم که به پدر و مادر و برادر و بچه‌هایشان بدهم؟ آیا نمی‌گویند تو دستور مقاومت را پشت بی سیم دادی و خودت از ترس جانت فرار کردی؟ خیلی مصمم گفت من تا آخرین دقیقه در جزیره می‌مانم.


یکشنبه 89 اردیبهشت 26 , ساعت 5:2 عصر
گفت‌وگوی اختصاصی «تابناک» با جانشین اطلاعات قرارگاه نصرت؛
فرمان 8 ماده‌ای امام، راه را برای اجرای ایده «علی» باز کرد
علی هاشمی می‌گفت یک روز که مردم من را تشییع خواهند کرد و زیر تابوت من را گرفته‌اند، دوست دارم عده‌ای بگویند: «این گل پر پر از کجا آمده» و عده دیگر بگویند «از سفر کرب و بلا آمده». می‌گفت خیلی لذت دارد که این را برای من بگویند/جوان‌های سالم اگر به این جمع بپیوندند، رشد می‌کنند. اگر نگذاریم بیایند همان‌ گونه می‌مانند و نه آنها رشد می‌کنند و نه سازمان سپاه.
هر چه از عمر آشنایی ما می‌گذشت، اعتقادم به این مرد بیشتر می‌شد. از آبان 59 تا 19/8/64 (که اسیر شدم) اگر چهار تا پنج روز او را نمی‌دیدم، دلم برایش تنگ می‌شد. واقعاً روی قلبها حکومت می‌کرد.

به گزارش «تابناک»، جملات بالا بخشی از گفت‌وگویی است اختصاصی با سردار علی ناصری، از یاران نزدیک سرلشکر شهید علی هاشمی، ناصری در ادامه این گفت‌وگو بیان داشت: در تیپ 37 نور، مسئول اطلاعات عملیات بودم. وقتی تیپ منحل شد، دغدغه حاج علی حفظ نیروهای به درد بخور بود. مشورت می‌کرد که چکار کنیم. به او گفتم بچه‌های اطلاعات تیپ را پراکنده نکن. روحیه ستادی هم ندارند که بیاوریمشان اینجا در سپاه سوسنگرد. پس آنها را با حفظ انسجام گروهی‌شان، مأمور کن به اطلاعات تیپ 7 ولیعصر(عج). خوشش آمد و همین کار را کرد. آقایان مرتضی طالب‌زاده و محمود جعفری را به عنوان مسئول نیروهای اطلاعات تیپ 37 نور مأمور کردیم به تیپ 7 ولیعصر. همراه علی هاشمی هر ماه به آنها سر می‌زدیم. این از تصمیم‌های مدیریتی حاج علی بود برای اینکه هم از نیروهایش استفاده مفید کند و هم از پراکنده شدن آنها جلوگیری کند.

وی در ادامه گفت: وقتی حاج علی به سوسنگرد آمد، وضع سپاه آنجا با مردم خوب نبود. حاج علی تمرکز کرد روی این مشکل که گره کار از کجاست. یک روز در دبیرخانه سپاه سوسنگرد نشسته بودیم. فکر و ذکر حاج علی حل مشکل سپاه و اصلاح رابطه آن با مردم عرب بومی سوسنگرد بود. آن روز به من گفت: علی، هر چه نگاه می‌کنم به بچه‌های سپاه و مردم عرب سوسنگرد، می‌بینم هر دو خوبند. من عیب عدم رشد کمی و کیفی سپاه سوسنگرد را در طرز تفکر غلط مدیریت‌های قبلی سوسنگرد و بدبینی مردم می‌بینم.

 از مسأله شناسی دقیق او معلوم بود خیلی دقیق به مسأله فکر کرده است. برایم توضیح داد که قبلی‌ها برخورد محبت آمیز و از روی اعتماد با مردم عرب بومی سوسنگرد نداشته‌اند و بومی‌ها گله مندند. می‌گفت تبعیض بوده، اعتماد نبوده. مثال می‌زد و می‌گفت با اینکه عرب‌های بومی سوسنگرد خالصانه در عملیات شناسایی به سپاه کمک می‌کنند، هیچ تلاشی برای جذب رسمی آنها نشده و خود بومی‌ها هم کم کم بی رغبت شده‌اند و پا پیش نمی‌گذارند و سپس جمله‌ای گفت که واقعاً افتخار مدیریتی برای اوست. گفت: علی ناصری، بهت قول می‌دهم برادرت ابوحسین (منظورش خودش بود. کنیه اش را می‌گفت) در یک مدت کم، سپاه سوسنگرد را به لحاظ کیفیت و کمیت متحول می‌کند. و انصافاً در کمترین فرصت، این کار را به بهترین نحو انجام داد.

سردار ناصری افزود: در منطقه هورالهویزه با بیش از 100 کیلومتر مرز آبی از چزابه تا طلائیه، نیاز جدی به حراست و کنترل بهینه مرز احساس می‌شد ولی سپاه توان این کار را نداشت. حاج علی نقطه پیوند سپاه و مردم منطقه را پیدا کرد؛ هور. به این نتیجه رسید که بهترین، آسانترین و کم هزینه ترین راه مسلط شدن بر هور، استفاده از نیروهای عرب بومی است.

 مخالفت اصلی با ایده علی هاشمی (یگان حراست مرزی سپاه سوسنگرد) از سوی سپاه استاه خوزستان بود. این طرف و آن طرف می‌گفتند علی هاشمی می‌خواهد فیلترهای گزینشی سپاه را بردارد. می‌خواهد نیروهای بی سواد و غیرموثق را وارد سپاه کند. و حتی می‌گفتند این کار علی هاشمی احتمالاً منجر به ورود نیروهای نفوذی در سپاه خواهد شد!! این حرفها و مخالفت‌ها تا زمان صدور فرمان 8 ماده‌ای امام ادامه داشت و علی هاشمی برای اجرای ایده اش تحت فشار شدید بود.

 کسی که پشتیبان ایده علی هاشمی بود و آخر سر کلید پیروزی علی هاشمی شد، شخص فرمانده محبوب، شجاع و دلاور جنگ یعنی محسن رضایی بود. محسن رضایی هم مثل علی هاشمی اعتماد کامل به مردم داشت؛ معتقد بود نباید به مردم بدبین باشیم. می‌گفت باید از توان مردم در دفاع از انقلاب و میهن نهایت استفاده را ببریم و کمک کنیم که سپاه و مردم در کنار هم باشند و در کنار هم قد بکشند. در واقع سه چیز باعث موفقیت این ایده شد؛ صبر و بردباری و سماجت علی هاشمی، حمایت محسن رضایی از این طرح و در آخر صدور فرمان 8 ماده‌ای حضرت امام(ره).

همرزم شهید هاشمی در ادامه گفت: هاشمی حتی با آنها که وضع و ظاهر مذهبی نداشتند، با جاذبه برخورد می‌کرد. وقتی فرمان 8 ماده‌ای امام صادر شد، انگار همه غصه هایش از بین رفته بود. خوشحال بود. می‌گفت یک شیلنگ بیاورید، برویم سراغ بچه‌های گزینش و بزنیم توی سرشان که این سوال‌های سخت و بی ربط را از بچه‌ها نپرسند!! شوخی می‌کرد. و کمی بعد، خیلی جدی می‌گفت: گزینش حق ندارد این سوال‌های سخت را بپرسد. جوان‌های سالم اگر به این جمع بپیوندند، رشد می‌کنند. اگر نگذاریم بیایند همانطور می‌مانند و نه آنها رشد می‌کنند و نه سازمان سپاه.

ابتکار عمل، خلاقیت و نوآوری، استعداد و ذوق فراوان، توان مدیریت و فرماندهی، خستگی ناپذیری، امیدوار و عدم راه دادن به یأس و نا امیدی، از ویژگی‌های او بود. هرگز از «قلّت ناصر»، به خودش هراس راه نمی‌داد. حلم داشت و بردبار بود. به ندرت از کوره در می‌رفت و عصبانی نمی‌شد. در ناملایمات خصوصاً در فراق و فقدان عزیزان، متانت داشت. فقط یکبار می‌گویند در شهادت مجید سیلاوی در جمع بچه‌ها گریه کرد ولی من ندیدم. بسیار به مجید سیلاوی علاقمند بود.

 مجید معاون عملیات سپاه سوسنگرد بود. رشته مکانیک خوانده بود و با معدل 75 /19 دیپلم گرفته بود. کشتی گیر بود. در عملیات 10 /6/ 60 ، که شمال کرخه نور را از دشمن گرفتیم، تعدادی از بچه‌ها از جمله سید طاهر موسوی شهید شدند و دو روز بعد در 12 /6 / 60 مجید سیلاوی و محمود احمدی نبی در اثر ترکش خمپاره 60 به شهادت رسیدند. وقتی که حاج علی جنازه مجید را در بیمارستان صحرایی کوت یا سپاه حمیدیه دید، گفتند صورت مجید را بوسید و گفت: مجید تو هم رفتی و من را تنها گذاشتی. و گریه کرد. بعد از شهادت مجید، آنچه که از علی هاشمی دیدم احساس بی قراری و میل رفتن از این دنیا بود. دنبال رفتن بود. دنبال شهادت بود ولی با صبوری. وقتی اسم مجید را می‌آوردیم، چهره اش گرفته می‌شد. ناراحت می‌شد و ما اسم مجید را نمی‌آوردیم.

سردار ناصری در ادامه بیان داشت: علی هاشمی می‌گفت یک روز که مردم من را تشییع خواهند کرد و زیر تابوت من را گرفته‌اند، دوست دارم عده‌ای بگوید: «این گل پر پر از کجا آمده» و عده دیگر بگویند «از سفر کرب و بلا آمده». می‌گفت خیلی لذت دارد که این را برای من بگویند.

 وقتی که او را خندان می‌دیدیم، مثلاً اگر در مجلس عروسی یکی از بچه ها، چهره اش خندان می‌شد، بعد از مراسم به راننده می‌گفت برو بهشت آباد. می‌گفت در مجلسی بودیم که از شهدا دور شدیم. تک تک بچه‌ها را زنده می‌دید و با انها حرف می‌زد. همان طور که وقتی زنده بودند، باهاشان حرف می‌زد. با همان لحن. بالای قبر سیدطاهر که می‌رسید، خنده اش می‌گرفت. چون خیلی شوخ بود. می‌گفت روی قبرش که می‌رسم، خنده ام می‌گیرد. دست خودم نیست.

روی قبر مجید، فوق‌العاده گرفته می‌شد. انگار شهدا را زنده می‌دید. می‌گفت مجید جان سلام، حالت چطوره؟ از ما راضی هستی؟ خیالت راحت باشد ما راهت را ادامه می‌دهیم. سنگرت خالی نیست. خیالت راحت باشد. دنیا نمی‌تواند ما را فریب دهد. و همه ما گریه می‌کردیم.

یکی از دوستان به نام سرهنگ علی سیاحی می‌گوید من دقایق آخر، اندکی یش از مفقود شدن شهید هاشمی، در قرارگاه بودم. آمدم دیدم علی هاشمی سرش را انداخته پایین و قدم می‌زند. گفتم علی دیگر کار جزیره تمام است. ماندن ما فایده‌ای ندارد. خطرناک است. بیا برگردیم عقب.

می‌گفت نگاه مأیوسانه‌ای به صورت من و بعد به آسمان کرد و گفت: علی سیاحی تازه من به بچه‌های حمیدیه و سوسنگرد و سایر یگانهای توی خط گفتم مقاومت کنید. الان چطور می‌توانم به عقب برگردم. پاهایم توان عقب نشینی ندارد. اگر رفتم عقب، و تعدادی از بچه‌ها شهید شدند، چه جوابی دارم که به پدر و مادر و برادر و بچه‌هایشان بدهم؟ آیا نمی‌گویند تو دستور مقاومت را پشت بی سیم دادی و خودت از ترس جانت فرار کردی؟ خیلی مصمم گفت من تا آخرین دقیقه در جزیره می‌مانم.


یکشنبه 89 اردیبهشت 26 , ساعت 4:56 عصر
گفت‌وگوی اختصاصی «تابناک» با جانشین اطلاعات قرارگاه نصرت؛
فرمان 8 ماده‌ای امام، راه را برای اجرای ایده «علی» باز کرد
علی هاشمی می‌گفت یک روز که مردم من را تشییع خواهند کرد و زیر تابوت من را گرفته‌اند، دوست دارم عده‌ای بگویند: «این گل پر پر از کجا آمده» و عده دیگر بگویند «از سفر کرب و بلا آمده». می‌گفت خیلی لذت دارد که این را برای من بگویند/جوان‌های سالم اگر به این جمع بپیوندند، رشد می‌کنند. اگر نگذاریم بیایند همان‌ گونه می‌مانند و نه آنها رشد می‌کنند و نه سازمان سپاه.
هر چه از عمر آشنایی ما می‌گذشت، اعتقادم به این مرد بیشتر می‌شد. از آبان 59 تا 19/8/64 (که اسیر شدم) اگر چهار تا پنج روز او را نمی‌دیدم، دلم برایش تنگ می‌شد. واقعاً روی قلبها حکومت می‌کرد.

به گزارش «تابناک»، جملات بالا بخشی از گفت‌وگویی است اختصاصی با سردار علی ناصری، از یاران نزدیک سرلشکر شهید علی هاشمی، ناصری در ادامه این گفت‌وگو بیان داشت: در تیپ 37 نور، مسئول اطلاعات عملیات بودم. وقتی تیپ منحل شد، دغدغه حاج علی حفظ نیروهای به درد بخور بود. مشورت می‌کرد که چکار کنیم. به او گفتم بچه‌های اطلاعات تیپ را پراکنده نکن. روحیه ستادی هم ندارند که بیاوریمشان اینجا در سپاه سوسنگرد. پس آنها را با حفظ انسجام گروهی‌شان، مأمور کن به اطلاعات تیپ 7 ولیعصر(عج). خوشش آمد و همین کار را کرد. آقایان مرتضی طالب‌زاده و محمود جعفری را به عنوان مسئول نیروهای اطلاعات تیپ 37 نور مأمور کردیم به تیپ 7 ولیعصر. همراه علی هاشمی هر ماه به آنها سر می‌زدیم. این از تصمیم‌های مدیریتی حاج علی بود برای اینکه هم از نیروهایش استفاده مفید کند و هم از پراکنده شدن آنها جلوگیری کند.

وی در ادامه گفت: وقتی حاج علی به سوسنگرد آمد، وضع سپاه آنجا با مردم خوب نبود. حاج علی تمرکز کرد روی این مشکل که گره کار از کجاست. یک روز در دبیرخانه سپاه سوسنگرد نشسته بودیم. فکر و ذکر حاج علی حل مشکل سپاه و اصلاح رابطه آن با مردم عرب بومی سوسنگرد بود. آن روز به من گفت: علی، هر چه نگاه می‌کنم به بچه‌های سپاه و مردم عرب سوسنگرد، می‌بینم هر دو خوبند. من عیب عدم رشد کمی و کیفی سپاه سوسنگرد را در طرز تفکر غلط مدیریت‌های قبلی سوسنگرد و بدبینی مردم می‌بینم.

 از مسأله شناسی دقیق او معلوم بود خیلی دقیق به مسأله فکر کرده است. برایم توضیح داد که قبلی‌ها برخورد محبت آمیز و از روی اعتماد با مردم عرب بومی سوسنگرد نداشته‌اند و بومی‌ها گله مندند. می‌گفت تبعیض بوده، اعتماد نبوده. مثال می‌زد و می‌گفت با اینکه عرب‌های بومی سوسنگرد خالصانه در عملیات شناسایی به سپاه کمک می‌کنند، هیچ تلاشی برای جذب رسمی آنها نشده و خود بومی‌ها هم کم کم بی رغبت شده‌اند و پا پیش نمی‌گذارند و سپس جمله‌ای گفت که واقعاً افتخار مدیریتی برای اوست. گفت: علی ناصری، بهت قول می‌دهم برادرت ابوحسین (منظورش خودش بود. کنیه اش را می‌گفت) در یک مدت کم، سپاه سوسنگرد را به لحاظ کیفیت و کمیت متحول می‌کند. و انصافاً در کمترین فرصت، این کار را به بهترین نحو انجام داد.

سردار ناصری افزود: در منطقه هورالهویزه با بیش از 100 کیلومتر مرز آبی از چزابه تا طلائیه، نیاز جدی به حراست و کنترل بهینه مرز احساس می‌شد ولی سپاه توان این کار را نداشت. حاج علی نقطه پیوند سپاه و مردم منطقه را پیدا کرد؛ هور. به این نتیجه رسید که بهترین، آسانترین و کم هزینه ترین راه مسلط شدن بر هور، استفاده از نیروهای عرب بومی است.

 مخالفت اصلی با ایده علی هاشمی (یگان حراست مرزی سپاه سوسنگرد) از سوی سپاه استاه خوزستان بود. این طرف و آن طرف می‌گفتند علی هاشمی می‌خواهد فیلترهای گزینشی سپاه را بردارد. می‌خواهد نیروهای بی سواد و غیرموثق را وارد سپاه کند. و حتی می‌گفتند این کار علی هاشمی احتمالاً منجر به ورود نیروهای نفوذی در سپاه خواهد شد!! این حرفها و مخالفت‌ها تا زمان صدور فرمان 8 ماده‌ای امام ادامه داشت و علی هاشمی برای اجرای ایده اش تحت فشار شدید بود.

 کسی که پشتیبان ایده علی هاشمی بود و آخر سر کلید پیروزی علی هاشمی شد، شخص فرمانده محبوب، شجاع و دلاور جنگ یعنی محسن رضایی بود. محسن رضایی هم مثل علی هاشمی اعتماد کامل به مردم داشت؛ معتقد بود نباید به مردم بدبین باشیم. می‌گفت باید از توان مردم در دفاع از انقلاب و میهن نهایت استفاده را ببریم و کمک کنیم که سپاه و مردم در کنار هم باشند و در کنار هم قد بکشند. در واقع سه چیز باعث موفقیت این ایده شد؛ صبر و بردباری و سماجت علی هاشمی، حمایت محسن رضایی از این طرح و در آخر صدور فرمان 8 ماده‌ای حضرت امام(ره).

همرزم شهید هاشمی در ادامه گفت: هاشمی حتی با آنها که وضع و ظاهر مذهبی نداشتند، با جاذبه برخورد می‌کرد. وقتی فرمان 8 ماده‌ای امام صادر شد، انگار همه غصه هایش از بین رفته بود. خوشحال بود. می‌گفت یک شیلنگ بیاورید، برویم سراغ بچه‌های گزینش و بزنیم توی سرشان که این سوال‌های سخت و بی ربط را از بچه‌ها نپرسند!! شوخی می‌کرد. و کمی بعد، خیلی جدی می‌گفت: گزینش حق ندارد این سوال‌های سخت را بپرسد. جوان‌های سالم اگر به این جمع بپیوندند، رشد می‌کنند. اگر نگذاریم بیایند همانطور می‌مانند و نه آنها رشد می‌کنند و نه سازمان سپاه.

ابتکار عمل، خلاقیت و نوآوری، استعداد و ذوق فراوان، توان مدیریت و فرماندهی، خستگی ناپذیری، امیدوار و عدم راه دادن به یأس و نا امیدی، از ویژگی‌های او بود. هرگز از «قلّت ناصر»، به خودش هراس راه نمی‌داد. حلم داشت و بردبار بود. به ندرت از کوره در می‌رفت و عصبانی نمی‌شد. در ناملایمات خصوصاً در فراق و فقدان عزیزان، متانت داشت. فقط یکبار می‌گویند در شهادت مجید سیلاوی در جمع بچه‌ها گریه کرد ولی من ندیدم. بسیار به مجید سیلاوی علاقمند بود.

 مجید معاون عملیات سپاه سوسنگرد بود. رشته مکانیک خوانده بود و با معدل 75 /19 دیپلم گرفته بود. کشتی گیر بود. در عملیات 10 /6/ 60 ، که شمال کرخه نور را از دشمن گرفتیم، تعدادی از بچه‌ها از جمله سید طاهر موسوی شهید شدند و دو روز بعد در 12 /6 / 60 مجید سیلاوی و محمود احمدی نبی در اثر ترکش خمپاره 60 به شهادت رسیدند. وقتی که حاج علی جنازه مجید را در بیمارستان صحرایی کوت یا سپاه حمیدیه دید، گفتند صورت مجید را بوسید و گفت: مجید تو هم رفتی و من را تنها گذاشتی. و گریه کرد. بعد از شهادت مجید، آنچه که از علی هاشمی دیدم احساس بی قراری و میل رفتن از این دنیا بود. دنبال رفتن بود. دنبال شهادت بود ولی با صبوری. وقتی اسم مجید را می‌آوردیم، چهره اش گرفته می‌شد. ناراحت می‌شد و ما اسم مجید را نمی‌آوردیم.

سردار ناصری در ادامه بیان داشت: علی هاشمی می‌گفت یک روز که مردم من را تشییع خواهند کرد و زیر تابوت من را گرفته‌اند، دوست دارم عده‌ای بگوید: «این گل پر پر از کجا آمده» و عده دیگر بگویند «از سفر کرب و بلا آمده». می‌گفت خیلی لذت دارد که این را برای من بگویند.

 وقتی که او را خندان می‌دیدیم، مثلاً اگر در مجلس عروسی یکی از بچه ها، چهره اش خندان می‌شد، بعد از مراسم به راننده می‌گفت برو بهشت آباد. می‌گفت در مجلسی بودیم که از شهدا دور شدیم. تک تک بچه‌ها را زنده می‌دید و با انها حرف می‌زد. همان طور که وقتی زنده بودند، باهاشان حرف می‌زد. با همان لحن. بالای قبر سیدطاهر که می‌رسید، خنده اش می‌گرفت. چون خیلی شوخ بود. می‌گفت روی قبرش که می‌رسم، خنده ام می‌گیرد. دست خودم نیست.

روی قبر مجید، فوق‌العاده گرفته می‌شد. انگار شهدا را زنده می‌دید. می‌گفت مجید جان سلام، حالت چطوره؟ از ما راضی هستی؟ خیالت راحت باشد ما راهت را ادامه می‌دهیم. سنگرت خالی نیست. خیالت راحت باشد. دنیا نمی‌تواند ما را فریب دهد. و همه ما گریه می‌کردیم.

یکی از دوستان به نام سرهنگ علی سیاحی می‌گوید من دقایق آخر، اندکی یش از مفقود شدن شهید هاشمی، در قرارگاه بودم. آمدم دیدم علی هاشمی سرش را انداخته پایین و قدم می‌زند. گفتم علی دیگر کار جزیره تمام است. ماندن ما فایده‌ای ندارد. خطرناک است. بیا برگردیم عقب.

می‌گفت نگاه مأیوسانه‌ای به صورت من و بعد به آسمان کرد و گفت: علی سیاحی تازه من به بچه‌های حمیدیه و سوسنگرد و سایر یگانهای توی خط گفتم مقاومت کنید. الان چطور می‌توانم به عقب برگردم. پاهایم توان عقب نشینی ندارد. اگر رفتم عقب، و تعدادی از بچه‌ها شهید شدند، چه جوابی دارم که به پدر و مادر و برادر و بچه‌هایشان بدهم؟ آیا نمی‌گویند تو دستور مقاومت را پشت بی سیم دادی و خودت از ترس جانت فرار کردی؟ خیلی مصمم گفت من تا آخرین دقیقه در جزیره می‌مانم.


یکشنبه 89 اردیبهشت 26 , ساعت 4:43 عصر
اعدام این پنج نفر، شبهات وارده و مواضع تأسف برانگیز آقایان
جالب اینکه نامه آقای موسوی در این باره، تنها با گذشت حدود 24 ساعت از درخواست و پافشاری عوامل ضد انقلابی چون علی کشتگر، عضو گروهک تروریستی و معاند چریک‌های فدایی خلق، خطاب به او و آقای کروبی، مبنی بر لزوم موضعگیری درباره عناصر اعدام شده، منتشر می‌شود و دو روز بعد نیز آقای کروبی با همان مضمون، مطلبی را در محکومیت عملکرد نظام و...

سحرگاه یکشنبه، نوزدهم اردیبهشت ماه، دادسرای عمومی و انقلاب تهران با اعلام خبری مبنی بر اعدام پنج تن از عوامل گروهک‌های ضدانقلاب در زندان اوین، سبب بروز واکنش‌های فراوانی در این باره شد.

به گزارش «تابناک»، محکومان فوق که در عملیات‎های تروریستی، از جمله بمب‌گذاری در مراکز دولتی و مردمی شهرهای گوناگون دست داشتند، بعد از طی مراحل دادرسی، با حضور وکیل مدافع و برخورداری از حق تجدیدنظر محاکمه شده و پس از تأیید حکم اعدام به مجازات رسیدند.

اما نکته قابل تأمل در این باره، واکنش‌های داخلی و خارجی نسبت به اعدام بمب‌گذاران از سوی دادگاه است؛ جریان اپوزیسیون و ضد انقلاب خارج نشین از یک سو و دو تن از نامزدهای انتخابات  و خانواده‌های محکومان از سوی دیگر، تلاش بسیاری در متهم کردن دستگاه قضایی به اشتباه در اجرای حکم، به ‌کار گرفتند.

نکته این که در موضعگیری آقایان موسوی، کروبی و خانم رهنورد نیز به همین همگامی با ضدانقلاب برمی‌گردد که در چند روز اخیر نیز واکنش‌های بسیاری از دلسوزان نظام را در پی داشته است.

این موضعگیری‌ها، علاوه بر ایراد خدشه به نص صریح قرآن کریم درباره حکم حیات بخش قصاص از سوی خانم رهنورد، کل سیستم قضایی و آبروی نظام را در بررسی عادلانه مسائل زیر سؤال برد و جالب اینکه نامه آقای موسوی در این باره، تنها با گذشت حدود 24 ساعت از درخواست و پافشاری عوامل ضد انقلابی چون علی کشتگر، عضو گروهک تروریستی و معاند چریک‌های فدایی خلق، خطاب به او و آقای کروبی مبنی بر لزوم موضعگیری درباره عناصر اعدام شده، منتشر می‌شود و دو روز بعد نیز آقای کروبی با همان مضمون، مطلبی را در محکومیت عملکرد نظام و حمایت از تروریست‌های اعدامی که دستشان به خون مردم بی گناه آلوده بود، منتشر می‌کند.

نکته دیگر اینکه آقایان موسوی و کروبی در نامه‌های خود به مواردی چون ماجرای کوی، کهریزک، کوی سبحان و... اشاره نموده و این گونه استدلال کرده‌اند که چون با این موارد برخوردی نشده است، پس صدور و اجرای حکم اعدام برای این تروریست‌ها، مصداق ظلم و بی عدالتی نظام به افراد بی گناه تلقی می‌شود.

این در حالی است که هم این آقایان و هم همفکرانی که هوشمندانه و در راستای اهداف شوم خود، خط فتنه، تفرقه افکنی و تخریب چهره نظام را از زبان این دو دنبال می‌کنند، نیک می‌دانند که با همه مشکلات و مسائل موجود، این خود نظام و شخص رهبری است که بدون هیچ مجامله‌ای و با جدیت در پی روشن شدن این پرونده‌ها هستند و رسانه‌ها و شخصیت‌های دلسوز نیز در این راه مصرند. پس آمیختن اینها با هم، چیزی جز جفای دوچندان بر مردم و نظام برآمده از آن نیست.

در همین باره و برای روشن‌سازی بیشتر افکار عمومی، عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان عمومی و انقلاب تهران، از درستی و نادرستی شبهات مطرح در این بارهه سخن گفته و با تأکید بر رسیدگی دقیق به پرونده محکومان، دستگیری آنان را مربوط به سال 1385 و این فضاسازی‌ها را نیز حربه‌ای قدیمی برای ضربه زدن به کیان نظام اسلامی می‌داند.

متن کامل گفت‌وگو با دادستان تهران را اینجا بخوانید.


<   <<   151   152   153   154   155   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ